-
عکاسی
یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 22:18
به مناسبت تولدم فرزاد برام یه دوربین عکاسی خریده. دو تا دوربین نازنینم رو پارسال ازمون دزدیدند این بود که این سونی سفید خوشگل رو امسال برام خرید. هرچند که با وجود موبایلهای هوشمند با دوربینهای قوی بازار دوربین راکد شده، اما هنوز کسانی مثل من هستند که عکاسی با دوربین رو ترجیح میدهند. چند باری دوربین رو با خودم بردم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1397 11:18
دوشنبه صبح زود برای یک کار اداری رفته بودم لندن. با وجود اینکه از پرداخت بلیت بدون تخفیف اول صبح مغزم سوت کشیده بود و سوار قطار سریع السیر نشده بودم، وقتی در نزدیکی مقصد از ایستگاه قطار خارج شدم یک آن دلم گرفت: از ذهن و قلبم گذشت که یک روز چقدر دلم برای این شهر تنگ خواهد شد. هر روز با خودم زمزمه میکنم که ما از این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اردیبهشت 1397 10:56
روز یکشنبه عصر همکارم ازم خواسته بود که تو برگزاری جشن تولد دختر ۶ ساله ش بهش کمک کنم. کلاب کمپانی که مشرف به چمن زمین راگبی است رو رزرو کرده بود. وقتی وارد شدم فکر کردم وای خدای من ۶ سالگی خیلی دور به نظر میرسه! تولدهای اینجا خیلی متفاوت از تولدهای ایرانیه به خصوص حال حاضر ایرانی که منحصر شده به یه میز تولد و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردین 1397 07:41
خاله رفت. خاله نازنین، زیبا و خوش قلبم رفت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 فروردین 1397 09:12
عید نوروز گذشت، ما رسما عید نداشتیم و مثل بقیه روزها بود. حالا هم مامان برگشته خونهاش و من هم سراغ روز مرگی شلوغ پلو غ . چند روز پیش آمدم سراغ وبلاگم که چیزی اینجا بنویسم اما قبلش سر زدم به چند تا وبلاگی که میخونم و متوجه مصیبتی شدم که طناز بهش دچار شده. حوصله وبلاگ نویسی از سرم پرید. صفحه گوگل کروم رو بستم و رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1397 10:30
یک هفته قبل از عید نوروز مسابقه نیمه ماراتن داشتم. خیلی خوب تمرین نکرده بودم اما بیشتر از یک سال بود که ورزش مداوم کرده بودم. از نتیجه راضی بودم و خوش گذشت. درست یک هفته بعدش مامان اومد و الانم پیشمه تا یکشنبه که برگرده و دوباره علی بمونه و حوضش! آخر هفته کلا لندن بودیم و به همراه دختر عموش که سالها اینجاست کمی از...
-
مسابقه پیش رو
چهارشنبه 16 اسفند 1396 23:32
یکشنبه قراره برای بار یه نیمه ماراتن بدوم. به ۱۰۰۱ دلیل این بار نتونستم خیلی خوب تمرین کنم اما با کمال پر رویی میخوام برم و از انرژی مثبت حاکم بر این مسابقه لذت ببرم. من و Josine همکار هلندیم مدتیه که باهم تمرین میکنیم و سرعتمون به هم نزدیکه. اگه نفس کم نیارم میتونم ۲۱ کیلومتر رو پشت سر بگذارم و با یه مدال یادبود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1396 12:55
چند وقته ذهنم خیلی به یکی از اختلافات جامعه هلند و انگلیس مشغول شده. ماجرا از این قراره که دوست دارم کارم رو عوض کنم. حدود ۵ سال و نیمه که برای واحد تحقیقات یه کمپانی کار میکنم و الان بهتر میدونم که چی میخوام و چون همسر نتونست بیاد انگلیس من دلم میخواد برگردم هلند. از این که من چی میخوام و چه کاری رو دوست دارم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفند 1396 23:20
*سرمای موسوم به هیولای شرقی، ۲ هفته بود که همه ما رو به خودش مشغول کرده بود. تجربه دمای ۱۶-درجه خالی از لطف نبود!!! پنج شنبه عصر واقعا برگشت از محل کارم که تو یه دهکده هست به خونه سخت بود به خصوص خارج شدن از پارک علمی! یک جایی از محوطه یه پل هست و بعد از اون یک سر بلایی خفیف. مجبور شدیم نوبتی از سربالایی پر برف و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمن 1396 02:18
یکی از پروژههای امسالم بستنی و//گ//ا//ن هست. البته به بخشی از فرمولاسیون و پروسس این نوع بستنی میپردازیم که اغلب به مشکل بر میخوره. از نظر مدیریت و همینطور یک سری از همکاران با تجربه! ما هیچ گونه مشکل پروسس نداریم و این کار رو برای من کمی تا قسمتی طاقت فرسا میکنه چون باید مرتب ثابت کنم که انتقال جرم و پروسس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 بهمن 1396 12:25
تجربه بهم نشون داده که ماه فوریه در این سر زمین خیلی خیلی ماه کشدار و تاریک و سردیه. این بود که از ۲ ماه پیش برنامه یه سفر کوتاه به یه شهر آفتابی رو میریختیم و باهم سر لیسبون به تفاهم رسیدیم. قبلا شمال پرتقال رو دیده بودیم و عجیب این سرزمین فقیر رو دوست داشتیم. از ۲ تا همکار پرتقالیم راهنمایی خواسته بودم و اونها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمن 1396 13:58
از پنجره آپارتمان جدید میشه زمین راگبی رو به خوبی دید. بعید میدونم که تماشاچیها از توی ورزشگاه هم به این خوبی که من از طبقه سه زمین رو میبینم ببینند. این ورزش برای سلیقه من خیلی خشن هست ولی خیلی دوست دارم یه آخر هفته باشه، مسابقه هم باشه و من رو صندلی راحتیم بشینم و مسابقه رو تماشا کنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دی 1396 10:35
امروز صبح حس و حال بچه مدرسه ایی رو داشتم که دلش می خواد مدرسه نره و مثلا با لگوهاش بازی کنه. دلم می خواست خونه بمونم و تند و تند بافتنی ببافم. شالی که دارم می بافم خوب پیشرفت کرده.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دی 1396 12:49
صبحها همیشه موقع صبحانه خوردن تلویزیون و اخبار صبحگاهی تماشا میکنم. امروز صبح یکی از منقلب کنندهترین خبرها رو شنیدم که هنوز هم ذهنم درگیرشه: پدر و مادری در آمریکا ۱۳ فرزند خودشون رو در خانه زندانی و به عبارتی به تخت خوابشون قل و زنجیر کرده بودند! یکیشون از خونه فرار میکنه و به پلیس اطلاع میده که بقیه در چه شرایطی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دی 1396 10:44
دیشب خرزو خان آماده بود پشت در آپارتمان نیم وجبی من که به زودی باید بگذارمش و بروم یک جای دیگر و در را تکان میداد. شاید هم باد بود اما صدا هرچه بود صدای جالبی نبود. انقدر ذهنم پر است و مشغول که مجالی برای هیچ چیز جدیدی نیست. اما مگر میشود؟ مگر میشود ایرانی باشی و یک فامیل و ۷۰ میلیون هموطن را گذشته باشی آن سوی...
-
2018
پنجشنبه 21 دی 1396 12:34
این اولین پست من در سال ۲۰۱۸ هست. انشاالله چرخ زندگی همه بچرخه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دی 1396 11:56
روزهای پایانی سال ۲۰۱۷ رو میگذرونیم. امسال روزهای سخت و شیرین زیادی داشت که البته سختی و اضطراب هاش خیلی بیشتر بود. برای سال ۲۰۱۸ چند تا برنامه خیلی مهم دارم که دلم میخواد حتما بهشون جامه عمل بپوشونم. یکیشون اینه که میخوام در حمایت از کودکان اوتیستیک بدوم. هفته پیش با همکارم نگاهی انداختیم به برنامههای...
-
ابرو
چهارشنبه 29 آذر 1396 10:14
ایستاده بودم جلوی آینه و با قیچی کوچکم قد ابروهام رو کوتاه میکردم. وقتی دبیرستان بودم در گیر و دار آمادگی برای کنکور، از نظر همکلاسیهای اغلب درس نخوان، ابروهای فر خورده و بلند من معضلی بودند. بعد تر که دانشجو شدم مامان دستی به ابروهام کشید و کم کم مرتب شدند. کماکان ابروهای من موقع ناهار سوژه بودند با فیدبکهایی...
-
روز مره برفی
یکشنبه 19 آذر 1396 14:22
صبح چشمم رو به یک منظره برفی هیجان انگیز باز کردم. لذت همه اون صبحها و شب هایی که به عشق بارش دانههای سپیدش در دنیای کودکانه زندگی میکردیم زنده شد. از پنجره به ماشینم نگاه میکنم که سقف و شیشهاش از برف پوشیده شده. خوب شد که شب قبل، بعد از ورزش خرید کرده بودم وگرنه حتا یک دونه پیاز هم تو خونه نداشتم. از سوپرمارکت...
-
فصل جدید
سهشنبه 14 آذر 1396 14:00
بعد از برداشتن آخرین جا ماندهها از خانه شماره ۴۲، دل هر دومون گرفت. فکر کردیم برای همه خاطرات ریز و درشتی که اینجا داشتیم دلمون تنگ میشه. چراغها رو خاموش کردیم و رفتیم به خانه شماره ۲۷۷ با این امید که فصل جدید و پرباری رو شروع کنیم.
-
زندگی بی موسیقی هیچه
چهارشنبه 8 آذر 1396 14:35
تقریبا همه سی دی هایی که از تهران خریدم رو تو ماشین گوش دادم. سلیقه در انتخاب ترانه در یکی از سی دیها منو یاد همه اون سی دی هایی میندازه که بابا از پمپ بنزین میخرید یا به عبارتی بهش میانداختند: از م. جکسون بگیر تا تام جونز و بنیم! همه باهم! یکی دیگش قرار بود نی و دف باشه ولی یه آواز نه چندان دلچسب بهش اضافه...
-
جایزه
سهشنبه 7 آذر 1396 17:40
مامان وقتی میدید من با کوچکترین هدیه یا چیزی که برای خودم میخرم خیلی کیف میکنم، میگفت: همیشه برای خودت هدیه های کوچک و خوب بخر و خودت رو خوشحال کن. دوشنبه دوهفته قبل که از هلند میومدم، تو فرودگاه واسه خودم یه ماتیک خوشرنگ خیلی خوب خریدم و به خودم گفتم: جایزه که دختر خوبی بودی و این همه وسیله بسته بندی کردی!...
-
ایمنی در محیط کار
دوشنبه 6 آذر 1396 12:59
یکی از مهمترین تفاوفتهای محیط کار در دنیای پیشرفته، بحث ایمنی در محیط کاره. خیلی راجع به این موضوع با مادرم صحبت میکنم و اون هم هر از گاهی این مباحث رو در جلساتش با مدیران شرکت در میان میگذاره. به نظرام همین موارد میتونه به کیفیت کار کمک کنه. دوست دارم کمی از قوانین ایمنی یو//نیل//یور رو اینجا باز گو کنم: به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذر 1396 22:59
داریم به آخر سال میلادی نزدیک میشیم و هر کسی مشغوله. این هفته جلسه سنگین آخر سال پروژهها رو با مدیران ارشد گروه بستنی و چای داشتیم که بر گذار شد و گذشت. کار من در جلسه دیجیتال ارائه شد. از نتیجه راضی بودم ولی میتونست همه چیز بین من و رئیس و مدیرم دوستانه تر پیش بره. منتها از خودم راضیم که جنگیدم و از حقم دفاع...
-
جابجایی
یکشنبه 21 آبان 1396 11:53
به نظرم کار بسته بندی وسایل خونه به آخر رسیده. سعی کردم که تمام خورده ریزه هام رو هم جمع کنم که کار اضافی برای فرزاد نمونه. خیلی مطمئن نیستم که وسایل سفارشی به موقع برسند ولی ناراحت هم نیستم چون فکر می کنم اگه بین هر مرحله فاصله باشه ما فرصت تمیزکاری و جمع آوری خواهیم داشت.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبان 1396 12:59
یاد استاد خوش خط، خوش فکر و خوش تیپ کاردبرد ریاضیات در مهندسی شیمی و کنترل فرایند بخیر! دکتر نیک آذر برای همیشه در یادهای ما زنده خواهد بود.
-
فضای مجازی و چشم و همچشمی
سهشنبه 9 آبان 1396 12:20
عکاسی رو خیلی دوست دارم و اینستاگرام فضایی بود برای ثبت و نشر عکسهایی که میگرفتم. قبلا هم گفته بودم از چشم و همچشمی و پز دادن بیزارم و این دقیقا همون چیزی هست که باعث میشه وقتی میرم ایران فکر کنم چقدر با خیلی از اطرافیان اختلاف نظر دارم به خصوص که بعضیها منتظرند که تو بری و کمبودهاشون رو اینطور بریزند بیرون....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 آبان 1396 14:58
در حال نوشتن یک پست طولانی بودم راجع به سبک زندگی و روزمرگی در انگلستان و نیمه راه بودم که فکر کردم این وبلاگ همیشه انعکاس روزمرگی و دلمشغولیهای من بوده و این چیزها که دارم الان مینویسم حس امروز من نیست. همه را پاک کردم. دیشب خیلی خوب نخوابیدم به چند دلیل. یه دلیلش همین سندرم لعنتی افسردگی پیش از پریود هست که من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1396 15:17
امروز یک روز بسیار زیبا و آفتابی پاییز ایه: پنجم آبانماه یا ۲۷ اکتبر. مشغول یک سری خرده کاری هستم پشت میزم و خودم رو به یک چای دلچسب و کیت کت مهمون کردم. دو هفته ای هست که تو یک دوره ستاره شناسی در دانشگاه کرنفیلد ثبت نام کردهام و از این کارم خیلی راضیم. همیشه دلم میخواست که قدری از نجوم سر در بیارم و این کلاس...
-
کمی از مقایسه محیط کار
چهارشنبه 12 مهر 1396 14:11
این روزها خیلی بیشتر از قبل به این فکر میکنم که دوست دارم کجا زندگی کنم آیا بهتره که برگردم هلند یا انگلستان بمونم. حالا که دو کشور رو دیدم و تجربه کردم بهتر میتونم نظر بدم، سبک و سنگین کنم و ببینم کجا رو ترجیح میدم. امروز دلم خواست که کمی به محیط کار فکر کنم و ببینم کجا راحتتر کار کردم، اینجا، هلند و یا حتی...