گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

روزهای کووید ۱۹: قسمت شانزدهم

۳۹ ساله شدم! روزی روزگاری ۲۰ ساله شدن یه خواب و رویا بود و یه آدم در آستانه ۴۰ سالگی کمی پیر و سالخورده به نظر می رسید هفته گذشته خیلی تند و سریع گذشت. فکر می کنم همون بهتر باشه که هفته ای ماکزیمم چهار روز کارکرد و سه روز به کارهایی که واقعا دوست داری برسی. به مناسبت تولدم با همسر یه جشن خیلی کوچولوی مختصر توی حیاط نقلی خونه مون برگزار کردیم و چند تا عکس خوشگل گرفتیم و یه تارت خوشمزه میوه ای خوردیم. هدیه ام هم موکول شد به زمان مغازه گردی با خیال نسبی راحت از کرونا. همکارهام برام یه ویدئو بامزه و با محبت درست کرده بودن که واقعا دوست داشتم به خصوص که یه سریشون رو تا حالا ندیده ام این جور کارها هم از مزایای دوران اپیدمی ست. بعضی از همکاران هم ترجیح داده بودن که توی ویدئو شرکت نکنن و بهم پیغام خصوصی بدن. یکیشون هم «آقای همسایه» بود که بهم زنگ زد و گفت کلا دوست نداره کسی بهش بگه چه کار کنه! (نه که ما نمی دونستیم).
امسال سال کبیسه است و به همین دلیل تاریخ میلادی و شمسی تولدها یه روز با هم اختلاف دارند. من هم از این موضوع سواستفاده کردم و تولد بازی رو دو روز کش دادم. روز ۱۶ آپریل توی حیاط و همین طورجلوی خونه مون یه بوته گل رز به ترتیب زرد و قرمز کاشتم.
از آمار و اخبار کرونا در اروپا بگیم: ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و انگلستان مربع کرونا رو در اروپا تشکیل می دهند و تعداد بیماران و مرگ و میرشون خیلی زیاده.خبرهایی که از خانه های سالمندان میشنویم خیلی غم انگیزن. 
آلمان از همه بهتر عمل کرده و به نظر میاد که شرایط در سوییس و هلند و دانمارک هم تحت کنترله. بلژیک که همین بغل گوش ماست با این که خیلی وقته اعلام قرنطینه ملی کرده به نظر چندان هم تحت کنترل نیست و این بیشتر به سیستم بی نظمش برمیگرده.
به ما اعلام کردند که کم کم برای برگشت به سایت باید آماده بشیم. برای همین هم باید حسابی برنامه ریزی کنیم. 



روزهای کووید ۱۹: قسمت پانزدهم

تعطیلات کوتاه عید پاک شروع شده. هرسال این موقع از سال هوای اروپا مطبوعه و گاهی هم مثل امسال هوا گرم میشه البته منظور از گرما دمای حدود ۲۱-۲۲ درجه است. همسر کماکان هر روز ورزش می کنه من اما در اوقات بیکاری بیشتر خودم رو توی خونه مشغول می کنم. 

امروز شنبه است و من وسایل نقاشی رو که چند روز پیش آنلاین خریداری کرده بودم بیرون آوردم و ترکهای دیواری که می خوام رنگش کنم رو با بتونه پوشوندم. بعد از نهار با سنباده سطح بتونه خورده رو صاف کردم تا آماده نقاشی بشه. برای امثال من که این کارها رو تو نوجوونی یاد نگرفتیم استفاده از اینترنت و یوتیوب برای یاد گرفتن و ایده پردازی چیز خوبیه. یکی از دیوارهای آپارتمان دنهاخمون رو هم من رنگ کردم و این تجربه دوممه. کلا از رسیدگی به خونه لذت می برم و برام مهمه که یه ابتکاراتی به کار ببریم که خونه رو متفاوت بکنیم. جدای ازون در و دیوار زخمی و بی روح منو کلافه می کنه. قبل از بتونه کاری یکی از پادکستهای دنباله دار و جدید علی بندری رو گذاشتم و بعد شروع کردم به کار.

سر ظهر که همسر رسیده بود خونه و در گاراژ رو باز کرده بود، فرصت رو غنیمت شمردم سریع رفتم دستکش کارمو دستم کردم و چند تا علف هرز رو از باغچه جلوی خونده کندم. ماشالله پشت کار خوبی دارن این علف هرزها در رویش.با یه چرخ توی باغچه میشه به راحتی یه مشت علف هرز بیرون کشید و دور ریخت.


روزهای کووید ۱۹: قسمت چهاردهم

یکشنبه از حدود ظهر شروع کردم به مرتب کردن حیاط پشتی. حیاط نقلی خونه ما سه تکه باغچه کوچولو داره که صاحب یا صاحبان قبلی برای راحتی کارشون توی اونها پیچکهای خودرو کاشته بودند و البته که من اصلا ازین پیچکها خوشم نمیاد. پیچکهای دو تا از باغچه ها رو کشیدم و متوجه شدم که چهارتا درخت قبلا زده شده بودند!!! برام قابل باور نبود! چرا باید تو یه حیاط به این کوچکی اینقدر دار و درخت و بوته کاشته باشن؟ حدود ساعت ۴ بعد از ظهر بود که همسر با سینی چایی اومد توی حیاط و تقریبا از یه کم بعدش بود که احساس کردم حساسیت فصلیم دیگه غیر قابل تحمل شده! مسلمان نشنود کافر نبیند که تا خود صبح روز بعدش من مشکل تنفسی داشتم و تنفس از راه بینی برام غیرممکن بود.
امروز دوشنبه بود و اصولا دوشنبه ها روزهای سختی هستند، این هفته هم که هفته چهارمه و خیلی ها دیگه کف کردند. برای این نسل از مردم اروپا که همه چیز همیشه خوب پیش رفته و همه چیز فراهم بوده و آب و هوا در کنار برنامه ریزی برای سفر سالانه کنار دریا مهمترین دغدغه فکریشون بوده، این بحران خیلی سخت و لاینحل به نظر میرسه. گذروندن کار روزانه در کنار بچه های قد و نیم قد در خونه می تونه عامل کلافگی همکاران من هم باشه. 
اخباری که از خانواده و فامیل در ایران میرسه خیلی نگران کننده است. از این هفته هم که خیلی ها برگشتند سرکار و این می تونه شروع دوباره یه فاجعه باشه. 

روزهای کووید ۱۹: قسمت سیزدهم

همچنان مشغول کاغذبازی های تولید مواد ضدعفونی کننده در پایلوت پلنت هستیم. کارکردن توی کمپانی های بزرگ مزایای زیادی داره ولی پیچیدگی هاش بیشماره. همین که برای هر کاری باید کلی کاغذبازی انجام بدیم کلافه کننده ست. بعضی ازین کاغذ بازی ها که وسط پروسه کاری پیش میاد شبیه جوک یا توهین به شعور مخاطبه. بروکراسی تولید (محدود و موقت) مواد ضدعفونی خیلی از من وقت و انرژی گرفته و فعلا هم ادامه داره. 
امروز شنبه بود و اولین کار جدیی که انجام دادم کندن علفهای هرز باغچه جلویی خونه بود. آخ که من چقدر خونه جدیدمون رو دوست دارم! بعد ازظهر هم وقتی از تمیز کردن خونه فارغ شدم به همسر گفتم ماشینها رو از پارکینگ جلوی در برداره تا جلوی در خونه رو آب و جارو کنم. برای رسیدگی به باغچه چند تا وسیله خریدیم ولی امروز دنبال این بودم که با چه ابزاری علف هرزهای بین موزاییک یا آجرها رو میشه کشید بیرون و تمیز کرد. توی اینترنت چرخی زدم و دست آخر رسیدم به برس نازک و دسته بلندی  که چند روز پیش موقع تمرین دو دست یه آقای میانسال دیدم. باید فردا یا آنلاین سفارش بدم یا برم در مغازه بخرم. 
مسابقه کشوری تست مستر هم امروز برگزار شد و به یمن برنامه آنلاین هم به کارهام رسیدم و هم داوریم رو انجام دادم.
هفته ای که گذشت سخت بود. به خاطر شرایط ویژه یه سری از بودجه های کپیتال کات شد. دوتا از پروژه های بزرگ‌من که براشون خیلی زحمت کشیده بودم به سال بعد شیفت داده شد. این فعلا  ترکشهای اولیه بود.

روزهای کووید ۱۹: قسمت دوازدهم

وسایل صبحانه را از روز کانتر آشپزخونه جمع می کنم، همه ظرفهای کثیف رو می چینم توی ماشین ظرفشویی، کره و مربا و‌پاکت شیر رو میگذارم توی یخچال، اسکاچ و مایع ظرفشویی رو برمیدارم و میفتم به جان سنگ کانتر. نیم ساعت بعد همسر با دو‌کیسه بزرگ از خرید سوپرمارکت برمی گرده . اول کیسه ها رو میگذاره توی انباری کنار پذیرایی، بعد من دونه دونه وسایل رو‌ جدا می کنم، می گذارم روی کانتر : میوه ها و سبزیجات رو داخل سینک میریزم برای شستشو و سطل ماست و بطری شیر و‌ظرف زیتون رو با دقت با اسکاچ می شورم. وقتی همه وسایل توی یخچال جاسازی شد دوباره سنگ کانتر رو با دقت می شورم. بعد نوبت کف آشپزخونه است که با بخارشور شسته بشه و بعد هم کف پذیرایی رو تی می کشم. جلوی در وروی رو هم بلافاصله با بخار شور تمیز می کنم. موکت دم در رو هم میبرم توی وان و با آب داغ و شامپو به جونش میفتم. این وسط مراقبم که به سر و صورتم دست نزنم! چند بار هم با فرزاد چک می کنم که حتما دستهاش بشوره.

اینها بخشی از فعالیتهای شستشوی این روزهاست که پدر منو دراورده. کرم دست رو برمیدارم و با دقت پشت دستها و انگشهام رو چرب می کنم. گوشی تلفنم رو برمیدارم و به مامانم که چند روزه دچار سرگیجه شده زنگ می زنم. قبل یا بعدش هم سرچ می کنم ببینم چه ماده غذایی برای سرگیجه خوبه؟ از مامانم خواسته ام که مرتب فشار خونش رو اندازه بگیره و یادداشت کنه: چیز عجیبی به نظر نمیاد ولی متغیره. خدا رو شکر بالا نمیره. هرچند که تو خونواده ما فشار خون بالا رایج نیست. هیچ دکتری هم در دسترس نیست. ازش می خوام دارووی که از داروخانه گرفته رو با خانم پسرخاله ام که دکتر داروسازه چک کنه. هر ازگاهی ازم میپرسه: الان کی مامان کیه دقیقاً؟

از دختر کوچولوی برادرم هم مرتب عکس و فیلم دریافت می کنیم و قند توی دلمون آب میشه. به نظر من بچه شون به عمه اش رفته یا میره.

توی هلند آمار فوتی های کرونا نزدیک به هشتصد نفر شده و حدود یازده هزار نفر پاسخ تستشون مثبت بوده. قراره روز سه شنبه دولت اعلام کنه که برنامه اش برای ماه آپریل به بعد چیه؟ 

جالبه که ما به وجود ویروس کرونا عادت کردیم و این ترس از مریض شدن داره کم کم جاش رو به ترس از آینده نامعلوم میده. برای مثبت کردن فضا ورزش و موزیک و رقص رو بیشتر جدی می گیرم. کلاسهای آنلاینم هم برقراره و منم به نوبه خودم کمک می کنم که جدی پیش بریم.

هفته دیگه قرار بود مسابقه تست مستر به میزبانی کلاب تیلبورخ برگزار بشه ولی به جاش مسابقه آنلاین داریم. این بار من داور هستم و تجربه جالبیه برام. امروز یه مسابقه نمونه برگزار کردیم  تا تمرینی کرده باشیم. برنامه زوم واقعا خوبه و برای هندل کردن کارها و کلاسهای آنلاین خیلی خوب جواب میده.