گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

هفته اول

اولین هفته کاری ۲۰۱۷ رو به اتمامه. این هفته مثل برق و باد گذشت:

  • تو این چند روز تونستم اون طور که برنامه ریخته بودم فعال باشم و بالای ۱۲۰۰۰ قدم فعالیت داشته باشم
  • یه ایده از نویسنده‌ ای که کارهاشو دنبال می‌کنم گرفتم و هر کار مثبتی که انجام دادم و خوشحالم کرده رو مینویسم و توی ظرف شیشه ایی می‌‌اندازم. اولیش هم جواب تحقیق اخیرم بوده که بهش امید دارم اولین پتنت من بشه.
  • طلسم رو شکوندم و تو مجتمع ورزشی نزدیک خونه پا گذشتم و البته دو جلسه ورزش کردم
  • واسه خودم برنامه ریختم که حتما قبل از عید نوروز یه نیمه ماراتن بدوم
  • فکر می‌کنم که تونستم اعتماد همکارهام رو جلب کنم چیزی که واسه ما مهاجرین در جامعه غربی کمی‌ زمان بره.
  • چیز که باید بهش بیشتر اهمیت بدم تغذیه هست و کتاب خوانی

اولین روز ۲۰۱۷

امروز اولین روز کاری ۲۰۱۷ است. ما دیروز دوشنبه هم تعطیل بودیم و من سعی‌ کردم آخرین استفاده رو هم ببرم. شب قبلش روی یه کاغذ اقدامات فرهنگی‌ و ورزشی مورد نظرم که امسال دوست دارم انجامشون بدم رو نوشتم. یکی‌ از اونها ۱۲۰۰۰ قدم در روز بجای ۱۰۰۰۰ قدم بود واسه ۶ ماه پیش رو. سعیم رو می‌کنم که با دویدن و ورزش مرتب عملیش کنم. امسال دوست دارم تا جایی که ممکنه فیلم ببینم، کتاب بخونم و تئاتر برم. لیست موزه هایی که باید برم و نرفتم رو هم باید بازبینی کنم. امیدوارم که امسال هرچه زودتر کار همسر  درست شه و بیاد پیشم و زندگی‌ راحت تر بشه.

تعطیلات کریسمس

به نقل مکان کردن به انگلیس که فکر می‌کنم میبینم که تو این یک سال زبان انگلیسیم خیلی‌ بهتر شده. خیلی‌ اصطلاح جدید یاد گرفتم و لهجه مردم برام آشناتر شده. کلاس پرزنتیشنی که میرم به اعتماد به نفسم کمک کرده و می‌تونم سریع تر تو محاورات فی البداهه واکنش نشون  و جواب بدم. حول و حوش کریسمس با آداب و رسوم مردم اینجا آشنا شدم:cracking, secret Santa,...

ناهار کریسمس امسال مهمون دختر عموی نازنین مامان بودیم در لندن. به ما خیلی‌ خوش گذشت و هدیه‌های جالبی‌ هم گرفتیم. در این چند روز با همسر ورزش کردیم، سریال مورد علاقمون رو دنبال کردیم، برای تعطیلات هیجان انگیز پیش رو برنامه ریختیم و کمی‌ هم تو سر و کله هم زدیم. سعی‌ کردم غذاهایی که دوست داره رو درست کنم و تا جایی که می‌شه واسه این دو هفته پیش رو انرژی ذخیره کنیم. دوست داشتم که باهم یه موزیکال میدیدیم اما انقدر تعطیلات لندن شلوغه که بهمون بلیت نرسید!


پی‌ نوشت:باید در یه پست جداگانه در مورد کتابهائی که امسال از ایران آوردم بنویسم: نمیدونم چرا انقدر فضا افسرده است؟!دیگه تا این حد؟!

سال ۲۰۱۶

سال ۲۰۱۶ از نظر کاری برای من سال خیلی‌ خیلی‌ خوبی‌ بود. ۲ ماه پیش با منتورم "جیگدم" به این نتیجه رسیدیم که آمدنم به انگلستان تغییر خیلی‌ خوب و به موقعی بود. هدف خودم هم یاد گرفتن پروسه بستنی و افزایش دایره نتورکم بود که خیلی‌ بهتر از تصورم پیش رفت. دو قسمت مهم از پروژه امسالم نتایج رضایت بخشی داشتند: قسمت اول تاحالا انجام نشده بود و قسمت دوم هم شکافی بود که کاملا فراموش شده بود. وقتی‌ می‌خواستم کارم رو تو یونیلیور شروع کنم استاد دکترام بهم گفته بود سعی‌ کن رو بستنی کار کنی‌، برای توئی که تخصصت سیالات چند فازیه این بهترین گزینه‌ است. باهاش تا حدودی هم عقیده‌ام هرچند که پروسه صنایع غذائی مثل مبحث انرژی خیلی‌ پیچیده و دهان پرکن نیست اما به نوبه خودش جذابیت هایی هم داره.

از همکاران اینجا هم اینو بگم که اغلب‌شون رو دوست دارم و باهاشون راحتم. با بعضی‌‌ها هم طول کشید تا ارتباط برقرار کنم اما در نهایت تونستم تا حدودی سد رو بشکنم. امسال بیشتر از قبل یاد گرفتم که لذت کار به داشتن همکاران خوبه. 

امیدوارم سال ۲۰۱۷ سال خیلی‌ خوبی‌ برای همه باشه و من و نزدیکانم هم به اهدافمون برسیم.

 

پی‌ نوشت: در آخرین هفته کاری "آرجیان" رو به خاک سپردیم. برای من رفتن یک روزه به هلند خیلی‌ طاقت فارسا بود اما اگه نمی‌رفتم هرگز خودم رو نمی‌‌بخشیدم.