گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

کوبا

کمپانی یونیلیور یک وب سایت داخلی‌ داره که تقریبا همهٔ تصمیمات و اخبار اونجا درج می‌شه. چند روز پیش مشغول کنکاش در این وب سایت بودم و خبر‌های جدید رو می‌خوندم که چشمم افتاد به مقاله‌ کوتاهی‌ در خصوص تصمیم بر ساخت چند کارخانه تولید کننده مواد بهداشتی در کوبا. یاد سفر به یاد ماندنی ۲ سال پیشمون به این کشور زیبا افتادم و فقر جاری در زندگی‌ مردم. خوشحالم که دولتمردان کوبایی بالاخره از خر شیطون پیاده شدند و در‌های کشورشون رو به روی دنیا و سرمایه گذران خارجی‌ گشودند.

فیلم خوب

شنبه شب بعد از مدتها رفتیم سینما. فیلم دختر دانمارکی رو دیدیم. فیلم بسیار زیبایی بود با ایفای نقش  عالی دو هنر پیشه جوان و خوش چهره، تماشای بخش کوتاهی از زندگی دو هنرمند به نامهای ( لی لی البه) و همسرش (گردا وگنر) که  در اوایل قرن بیستم می زیستند  ما رو بیش از پیش با مشکلاتی که تر//نسک//چ//و //ال ها با آن مواجه بودند و هستند روبرو کرد. تماشای این فلیم رو به همه هنردوستان توصیه می کنم.
به نظرم هر دو هنرپیشه که در لیست نامزدهای اسکار امسال قرار دارند شانس خوبی برای کسب جایزه بزرگ دارند.

شغل دوم شاید

خیلی وقته که دلم می خواد کنار کار حرفه ایم یه سرگرمی جدی داشته باشم که البته به من در اهداف خودشناسی و خودسازیم کمک کنه. کمی با همسر در این مورد صحبت کردم اما مثل همه کارهای دیگه خودم باید تصمیم و پی اش رو بگیرم. هرچی جدی تر بهش فکر می کنم برام هیجان انگیزتر میشه. کمترین تاثیرش می تونه این باشه که از کار پر استرسم در اواقات فراغت  کمی دور بشم.

رنگ

پدر من از رنگ سیاه بیزار بود. از این که مانتو مشکی یا پیراهن مشکی بپوشم خوشش نمی آمد. شاد زندگی کردن را حتی در انتخا ب پوشش توصیه می کرد. امروز به چند تا از عکسهای اخیرم دقیق شدم: از کی اینهمه ژاکت و پیراهن با زمینه مشکی به کمد لباس من راه پیدا کردند؟!


دست‌پخت مادر

عاشق کتلت‌های دست‌پخت مادرم هستم. وقتی‌ میرم ایران یا وقتی‌ اون میاد پیشم اولین چیزی که ازش می‌خوام برام درست کنه کتلت هست. یک سالی‌ هست که خودم هم درست می‌کنم و تا حدودی به جایی رسیده که دلم می‌خواد اما هنوز ۱۰۰% نه! چند شب پیش داشتم فکر می‌کردم که چرا هنوز راضی‌ نیستم و کتلت‌های مادر چه مزه ای‌ بود که... به گمانم فهمیدم: تمام روغن‌های که من با دقت با دستمال چربی‌ گیر از کتلت‌ها جدا می‌کنم یکی‌از رموز عدم موفقیت من در اجرای دستور تهیه این غذای لذیذ است.