گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

محیط اینجا

روز‌ها و شب‌ها دارند مثل برق با باد میگذرند. هر روز بیشتر و بیشتر دارم به محیط اینجا عادت می‌کنم: خوشبختانه از محیط کارم ۱۰ برابر محیط کارم در هلند راضیم و پروژه هام رو دوست دارم. مردم انگلیس خیلی‌ مودب و قابل احترام هستند هرچند که همه جا خوب و بد داره. با سوالهای احمقانه شون ناراحتم نمیکنند یا حداقل هنوز این کار رو نکردند! این که به زبان شیرین انگلیسی‌ صحبت میکنند خیلی‌ خیلی‌ خوبه و سعی‌ می‌کنم وقتی‌ کسی‌ صحبت میکنه خیلی‌ دقیق بشم بلکه چیز جدیدی یاد بگیرم. قبل تر‌ها که نوجوان بودم از لهجه بریتانیایی بیزار بودم و برام غریبه بود اما حالا بدم نمیاد و گاهی‌ متوجه میشم که بعضی‌‌ها لهجه شیرینی‌ هم دارند که اونهم بیشتر بستگی داره که اهل کجای این مملکت هستند. بچه‌های ایرانی رو که اینجا میبینم همگی‌ زبان انگلیسی‌ رو خیلی‌ خیلی‌ خوب صحبت میکنند و من عقیده دارم که خیلی‌ شانس آوردند که پدر و مادرشون اونها رو به کشور انگلیسی‌ زبان آوردند چون در نهایت زبان بین‌المللی همین انگلیسی‌ هست.
دارم برای سفر آماده میشم مطابق معمول همسر نمیاد و من تنها راهی‌ سرزمین مادری میشم

ولز

در ادامه کشور گشایی‌های مهربان همسر، روز جمعه گذشته رو مرخصی گرفتم و سفر کوتاهی‌ به ولز داشتیم. منطقهٔ کوهستانی بسیار سر سبز و زیبایی‌ بود که تا وقتی‌ واردش شدیم نمیدونستم که مردمش به زبان دیگری غیر از انگلیسی صحبت میکنند! وقتی‌ زیر تمام کلمات انگلیسی عبارات عجیب و غریب دیگری دیدیم تازه متوجه شدیم که اینجا هنوز زبان زنده دیگری نفس میکشه گرچه که تنها ۲۰ درصد مردم به این زبان صحبت میکنند.

بیرمینگهام

بار دوم بود که میرفتم بیرمینگهام ولی‌ این بار کمی‌ بیشتر از دانشگاه را دیدم. بعد از چند سال زندگی‌ در کشور مسطحی مثل هلند دیدن تپه و خیابانهایی که پر از سربالایی سرپایینی هستند خالی‌ از لطف نبود. این شهر یک شهر هفتاد و دو ملت است: پر از هندی، پاکستانی‌، روس، لهستانی، عراقی‌، کورد و (البته) ایرانی‌ و غیره. اینجاست که مدل رانندگی‌ کاملا با هلند، آلمان و سوئد متفاوت میشود: لایی کشیدن امری عادیست و راهنما اغلب بلااستفاده! هر روز که می‌گذره بیشتر متوجه حرف‌های دوستم "بهار" میشوم که انگلستان جاییست بین ایران و آمریکا! 

سفر کوتاه و خوبی‌ بود. دیدن آشنایان بعد از ده یا پانزده سال خیلی‌ چسبید.