عجب هفته ماتم زده و پر استرسی بود. چقدر هر روز صبح تار با دل سنگین به سمت محل کارم روندم و باز با تن خسته و چشم خیس برگشتم. با مامانم هم که صحبت می کردم اون هم غمگین و بی قرار بود و کم و بیش گریه می کرد. مامان می گفت آدم بچه اش که راه دوره دلش تنگ میشه اما وقتی از بین میره...
سال ۲۰۱۹ سالی بود که بیش از پیش به سرعت برق و باد گذشت و کم و بیش پرتلاطم بود: بیشترش رو درگیر امورات خرید خونه و اسباب کشی به شهر جدید و بعد هم رو به راه کردن خونه بودیم و بعد از حدود سه سال و نیم که من به خاطر کارم کشور و خانه دیگری داشتم، دوباره برگشتیم زیر یه سقف
امسال کتابهای خوبی خوندم و بهتر کتاب خوندن رو یاد گرفتم. از نظر کاری هم وارد دنیای بهتری شدم و حتی گام بلندی در مدیریت پروژه برداشتم. هر روز صبح هم خدا رو بابت تغییر شغلم شکر کردم. پروژه محیط زیستی ام بهم خیلی انگیزه میده و ازین که اینهمه همکار فنی باسواد دارم که می تونم باهاشون مشورت کنم خوشحالم. در کل از یه کمپانی بلا بلا بلا وارد کمپانیی شدم که صاحب تکنولوژیه و این خیلی برای من مهمه. گام مهمی هم در جهت پس زدن رفتارهای ناهنجار در محیط کارم برداشتم و البته منتورم هم بهم خیلی کمک کرد و مدیریت ارشد هم از صداقت من ابراز رضایت کرد.
نیمی از امسال اداره کلاب پرزنتیشن رو به عهده داشتم و باعث شد خودم رو از نقطه نظر دیگری محک بزنم و حتی اسپانسر خیلی خوبی برای کلاب پیدا کنم خیلی بهتر ورزش کردم و تونستم از شر گردن درد راحت شم و احساس خیلی بهتری از نظر آمادگی جسمانی دارم.
چند سفر خوب رفتم و در کنار دیدن گوشه دیگری از این دنیا چشمم بیشتر به وضعیت اسفناک محیط زیستی باز شد.
دلم می خواد سال ۲۰۲۰ بیشتر و بیشتر به سلامت جسم و روح خودم و خانواده ام برسم و به محیط زیست هم توجه بیشتری بکنم...
روز دوم کریسمس یا بوکسینگ دی رو با یکی از دوستانمون گذروندیم . پدر خانواده روزی روزگاری همکار و هم اتاقی فرزاد در دوره دکترا بود. دویده یکی از با معرفت ترین دوستان فرزاده و چندین ساله که با یه خانم نازنین هلندی ازدواج کرده و ماحصل ازدواجشون دو تا پسر ۶ و ۳ ساله است. برای نهار غذای ایرانی پخته بودم به همراه کیک کرن بری. اونها هم برامون کیک پنتونه Panettone آورده بودند که من خیلی دوست دارم. فرزاد اینقدر دل به دل این بچه ها داد که وقتی رفتند کم مونده بود از خستگی بیهوش بشه