پایتخت مالزی برعکس تایلند جای به خصوصی برای دیدن نداشت و برای ما فقط نقطه شروع سفر بود. روز دوم سفر، کوالالامپور رو با هوای گرم و مرطوبش به مقصد ارتفاعات کامرون ترک کردیم. تنها جایی که بین راه درش توقف کردیم یه عبادتگاه بی نظیر بود. شب هنگام رسیدیم به Cameron Highlands که تمام سایتهای توریستی بهش اشاره کرده بودند و از نظر جغرافیای شمال پایتخت بود. آپارتمانمون رو مثل اکثر مواقع ازطریق ایر بی اند بی رزرو کرده بودیم.
همون طور که حدس زده بودیم اون منطقه در دست چینی ها بود و به طرز تاسف برانگیزی به طبیعت دست درازی کرده بودند. ساخت و سازهای بی رویه و مراکز توریستی بی ارزشی مثل باغچه های متعدد توت فرنگی و لوندر واقعا دل رو میزد. اما و اما قسمت دیدنی منطقه خوش آب و هوای کامرون مزارع چایش بود که ما رو شیفته خودش کرد.
اشتباهی که کردیم و اصلا توصیه اش نمی کنیم اقامت ۳ روزه در این ارتفاعات بود .
به تحربه یاد گرفتیم که موقعیت جغرافیایی هتل نقش تعیین کننده ای در کیفیت سفر داره. البته اونهم بستگی داره به اینکه شما ماشین در اختیار دارید یا نه؟ وسیله نقلیه عمومی در شهر مورد نظر چطوره؟
ما برای این سفر که برنامه ریزی نسبتا دقیقی داشت به ماشین احتیاج داشتیم، قبلا بوک کرده بودیم و از فرودگاه کوالالامپور تحویل گرفتیم. هتل کوالالامپور در مرکز شهر قرار داشت و پیاده تا برجهای پتروناس شاید ده دقیقه راه بود و حتی از پنجره هتلمون هم دیده میشد. شب اول که رسیدیم رفتیم به سمت پتروناس و مال های اطرافش. یه منطقه جالب بین هتل و مراکز خرید بود که در واقع یه پارکینگ روباز به نظر میومد، ماشینهای اغذیه فروشی اون رو احاطه کرده و وسط محوطه رو میز و صندلی چیده بودند و شبیه یه فوت کورت روباز شده بود. گرما و رطوبت همه رو به سمت مراکز خرید می کشوند.
مالزی کشوری ست با اکثریت مسلمان. در همون لحظه ورود به یکی از مراکز خرید پایتخت متوجه شدم که هنوز تزیینات عید فطر رو جمع نکرده اند و این اهمیت عید که چند هفته ای ازش گذشته بود رو نشون میداد. پوشش خانمها هم درجات مختلف داشت اما همگی اگه روسری سرشون بود خیلی سفت و سخت بود و طبعا با نوع ایرانیش خیلی فرق داشت.
فردای اون روز تصمیم گرفتیم که بر خلاف همیشه از اتوبوسهای توریستی استفاده کنیم و یه بلیط دو روزه بخریم. قبل از خروج از هتل از صبحانه بوفه هتلمون لذت بردیم و من تا جا داشتم صبحانه آسیایی امتحان کردم. غذایی که خیلی خوشم اومد شبیه کوفته برنجی به نظر میرسد که تو سبدهایی از جنس بامبو رو میز صبحانه می گذاشتند. وسط کوفته ها که خیلی سبک بودند و تقریبا مزه خاصی نداشتند یه جور سس خوش طعم از موجودات دریایی پر کرده بودند.
سفر یه روزه ای داشتیم به شهر زنجان. فکر نمی کنم تمام شهر را دیده باشیم اما غیر از تماشای مردان نمکی به نظرم شهر چیز خاصی نداشت. با خودم فکر می کردم این شهر مرکز استانه و برای سالها قزوین زیر مجموعه این شهر بوده!!! شهر به نظرم فقیر و محروم می رسید. سردسیر و بادخیز بود. نظم خاصی در ساخت و ساز خونه ها دیده نمی شد. غذای سنتی شون نثار پلو بود که من امتحان کردم و راستش خوشم نیومد. شبیه زرشک پلو بود که خلال هویج پخته شده هم داشت و اصلا لذیذ نبود. مردم هم مثل بقیه مردم کشور چهره شادی نداشتند. کلا امسال عید کشورمون به عید نمی موند.
منظره دشتهای مملو از کیسه های پلاستیکی از جلوی چشمم کنار نمیره. چالش زباله های پلاستیکی برای کشورهای جهان سوم عمیق تر از جاهای دیگه ست. خیلی وقته ذهنم به این مساله مشغوله. این بیشتر بهم انگیزه میده که روی پروژه تحقیقاتیم کار کنم. امیدوارم در آینده بتونم گامهای بیشتری برای حل این مساله بردارم و کمکی به وضعیت محیط زیست بکنم.