اینقدر دست شستم و به همه جا الکل زدم کم کم دچار وسواس شده ام. امشب همسر دو نفر رو آورده بود که اندازه پنجره ها رو بگیرند برای نصب کرکره برقی. آخر کار تصمیم گرفت که پنجره آشپزخونه رو هم بهشون نشون بده. من در حال آشپزی بودم و اصلا آمادگی حضورشون رو نداشتم به خصوص که دیدم ماسک هم نزدند. با وحشت کنج آشپزخونه خشکم زده بود . فرزاد سعی می کرد آرومم کنه اما من تمام مدت تو فکر ویروسهای احتمالی بودم که فضای آشپزخونه رو پر کرده بودند. وقتی رفتند من اصلا نمی دونستم الان باید کجا رو تمیز کنم؟ به چند نقطه الکل اسپری کردم و در به سمت خیابون رو جهت تهویه هوا باز کردم. همسر هم به در و دستگیره های طبقه اتاق خوابها الکل می زد. خلاصه نیم ساعتی طول کشید تا فضا به حالت عادی برگرده. برای شام سوپ سبزیجات پخته بودم. با هر قاشقی که به دهن می بردم آرزو می کردم که اگه ویروسی وارد بدن ما شده به سمت معده راهنمایی بشه