سال نو خورشیدی و نوروز بر همگی‌ مبارک

موضوع مسکن در انگلستان تا حدود زیادی با هلند فرق میکنه. من اصولا به مبحث ریل استیت  علاقه دارم و سعی‌ می‌کنم در موردش اطلاعات کسب کنم حالا هر کجا که باشم. تو این چند ماه که دنبال خونه می‌گشتم خیلی‌ چیزها یاد گرفتم و تجربه جالبی‌ بود. با چند تا مشاور صحبت کردم همینطور بازار رو زیر نظر داشتم و دارم. چیزی که در وهله اول خیلی‌ عجیب بود این بود که چقدر انگلیسیها ملّاک هستند و چه درامدی از راه اجاره املاکشون در میارن. این قضیه کمی‌ شبیه ایرانه‌‌ ولی‌ در اشل اروپایی کمی‌ برام تازگی داشت. یک عده هم هستند که دقیقا مثل ایران از طریق دلالی کلی‌ سود میکنند. یکیش همین خانومی که من از طریق آژانسش اپارتمانمو اجاره کردم! حتا برای من ایرانی‌ این همه دغل کاری باور نکردنیه!

در یک دوره استراتژی تحول سازمانی شرکت می‌کنم که جلساتش از هفته قبل شروع شده. این دوره قراره ۶ ماه طول بکشه و در پایان دوره باید از پروژه ای‌ که طراحی کردیم دفاع کنیم. هر کدوممون سعی‌ کردیم یکی‌ از پروژه هامون رو مبنا قرار بدیم. دیروز داشتم به رئیسم می‌گفتم که روز دوم را خیلی‌ دوست داشتم چون تمرکزش رو مردم بود. وقتی‌ با علاقه براش تعریف کردم که چرا از اون روز لذت بردم، بهم یه کتاب داد که بیشتر در موردش بخونم. واقعا موهبته توی یه کمپانی اینترنشنال با همه کم و‌ کاستیهاش کار کردن چون به عینه میتونی‌ خیلی‌ از تعاریف تفاوت‌های فرهنگی‌ در کار رو ببینی‌.

دیروز عصر برای بار سوم رفتم موزه تیت لندن. این بار همسر و چند تا از دوستان هم همراهم بودند. تیت یکی‌ از موزه‌های بینظیر لندنه. ساختمونش و اون همه اثر هنری زیبا بهم آرامش میدن. امروز به فرزاد می‌گفتم اگه یه روز برسه که تصمیم بگیرم از اینجا برم، حتما هر آخر هفته میام لندن تا به همه جاهایی که دوست داشتم و تاحالا وقت نکردم سر بزنم.

طوفان

دیروز اینجا طوفانی بود. تصاویری که از شمال کشور نشون میدادن خیلی‌ ترسناک بود. عصر همکارم میگفت چه باد و طوفانی!!! نگاهی‌ به بیرون کردم و گفتم: این یک روز معمولی‌ در هلنده جایی که من زندگی‌ می‌کردم!

کنار ساحل بودن نکات جانبی‌ خودش رو داره!