گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

سفر زنجان

سفر یه روزه ای داشتیم به شهر زنجان. فکر نمی کنم تمام شهر را دیده باشیم اما غیر از تماشای مردان نمکی به نظرم شهر چیز خاصی نداشت. با خودم فکر می کردم این شهر مرکز استانه و برای سالها قزوین زیر مجموعه این شهر بوده!!! شهر به نظرم فقیر و محروم می رسید. سردسیر و بادخیز بود. نظم خاصی در ساخت و ساز خونه ها دیده نمی شد. غذای سنتی شون نثار پلو بود که من امتحان کردم و راستش خوشم نیومد. شبیه زرشک پلو بود که خلال هویج پخته شده هم داشت و اصلا لذیذ نبود.  مردم هم مثل بقیه مردم کشور چهره شادی نداشتند. کلا  امسال عید کشورمون به عید نمی موند.

 منظره دشتهای مملو از کیسه های پلاستیکی از جلوی چشمم کنار نمیره. چالش زباله های پلاستیکی برای کشورهای جهان سوم  عمیق تر از جاهای دیگه ست. خیلی وقته ذهنم به این  مساله مشغوله. این بیشتر بهم انگیزه میده که روی پروژه تحقیقاتیم کار کنم. امیدوارم در آینده بتونم گامهای بیشتری برای حل این مساله بردارم و کمکی به وضعیت محیط زیست بکنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد