-
دستپخت مادر
سهشنبه 22 دی 1394 11:16
عاشق کتلتهای دستپخت مادرم هستم. وقتی میرم ایران یا وقتی اون میاد پیشم اولین چیزی که ازش میخوام برام درست کنه کتلت هست. یک سالی هست که خودم هم درست میکنم و تا حدودی به جایی رسیده که دلم میخواد اما هنوز ۱۰۰% نه! چند شب پیش داشتم فکر میکردم که چرا هنوز راضی نیستم و کتلتهای مادر چه مزه ای بود که... به گمانم...
-
تلقین بیخیالی
دوشنبه 21 دی 1394 10:27
ماه اکتبر و نوامبر گذشته برای من ماههای پر استرسی بودند آنقدر که یا هر روز سر درد داشتم یا شبها به معنی واقعی کلمه نمیخوابیدم. این روزها هروقت به سختیهای پیش رو فکر میکنم به خودم میگم: بیخیال! یک هفته به موعود شروع میکنیم به غصّه خوردن و استرس گرفتن...
-
واقعا؟
یکشنبه 20 دی 1394 22:06
یک نکته بامزه حین تماشای سریال دانتون ابی متوجه شدم و اون این بود که سازندگان سریال عجیب اصرار دارند که انگلستان رو سرزمینی خوش آب و هوا نشان بدهند!
-
روز زیبا
جمعه 18 دی 1394 12:14
روز روز سختی بود: خورشید خسته بود و قصد تابیدن نداشت و باد هم ولن کن ماجرا نبود. امروز اما روز بهتر و زیبا تریست. خدایا سپاس!
-
دور اما نزدیک
پنجشنبه 17 دی 1394 09:52
امشب قراره تولّد مادر رو منزل برادرم جشن بگیرند. اینجور وقتها تمام هوش و حواسم پیش عزیزانمه. دیشب به نوید مسیج دادم که از طرف من برای مادر یک دسته گل نرگس یا رز بخره. صبح جواب داده بود "ای به چَشم"!
-
جشن کریسمس امسال
چهارشنبه 16 دی 1394 14:30
پیش از این هم در وبلاگ قبلی نوشته بودم که یکی از شیرینیهای معدود زندگی همنشینی با انسانهایست که با اونها هم فاز هستی. همینطور که زندگی در غربت انسان رو زود رنج و دل نازک میکنه، بهت آموزش هم میده که از وجود اندک داشتهها و معدود انسانهای خوب دور و برت لذت ببری. یکی از دوستان مهربان همسر ما رو برای جشن کریسمس به...
-
سال نو میلادی
دوشنبه 14 دی 1394 14:11
ماه دسامبر در آرامش کامل گذشت. به نظرم کار بسیار خوبی کردیم که نیمه اول ماه سفر کردیم چون نیمه دوم اغلب همکاران رفتند تعطیلات و کمپانی به شکل نیمه تعطیل درامد و این یعنی خود آرامش. در ده روز آخر سال تونستیم کمی آپارتمانمون رو مرتب کنیم و دور ریختنیها رو دور بریزیم، دو موزه که مدتها تو لیستمون بودند رو ببینیم،...
-
سریال ۱
یکشنبه 6 دی 1394 15:06
تا قبل از این که پایان نامه دکترام رو تحویل بدم تلویزیون تماشا کردن جز ثابت زندگی من نبود. چند وقتی هست که سریال نگاه میکنیم ولی به انتخاب خودمون اون هم به مدد اینترنت پر سرعت اینجا. یک هفته ای هست که دانتون ابی رو شروع کردیم. داستانش رو دوست دارم اما در واقع ما از این سریال بیشتر برای کمک به بهبود زبان...
-
ترافیک
سهشنبه 1 دی 1394 10:11
در یک سالی که من و مهربان همسر در تهران "باهم" زندگی کردیم پروسه رسیدن از منزل به محل کار برای من خیلی طولانی و خسته کننده بود: ترافیک سنگین و آلودگی هوا -که میدونم الان خیلی هم بیشتر شده- امانم رو میبرید. از محله مون بیزار بودم و این همه چیز رو سخت تر میکرد. وقتی آمدیم دلفت دو سال اول تو محوطه...
-
مسابقه ۲
دوشنبه 30 آذر 1394 12:05
مسابقه روز شنبه ۱۹ دسامبر برگزار شد و من موفق شدم. همانطور که پیش بینی میکردم: ۱. مطابق معمول سه کیلومتر اول کسل کننده و شلوغ بود ۲. از کیلومتر ۱۸ حس عجیبی داشتم چون از این بیشتر ندویده بودم. حسّی همراه با شک! ۳. تجربه بسیار جالبی بود. بر خلاف تصورم خیلیها از کیلومتر ۱۵ به بعد یا آهسته میدویدند یا اصولا...
-
مسابقه
شنبه 28 آذر 1394 00:27
فردا بعد از ظهر برنامه اینه که من اولین نیمه ماراتن زندگی ام رو بدوم. کمی که نه خیلی هیجان دارم و امیدوارم از عهده اش بر بیام. از زمانی که با تشویق همکارم "نه ها" * ، شروع به دویدن کردم، دو سال و نیم میگذره و من تو این مدت پیشرفت خوبی داشتم. دونده سریعی نیستم اما از استقامت بدنیم راضیم. تو این مدت عضو تیم...
-
سفر به کشور ساحلی
چهارشنبه 25 آذر 1394 20:16
هر باری که به سفر میری به دانشت در مورد دنیا و مردمانش افزوده میشه. مردم جدیدی رو ملاقات می کنی ، با طبیعت متفاوتی آشنا میشی و گاهی کلمات تازه ای به گنجینه لغاتت اضافه میشه. این سفر دومین سفر ما به امریکای لاتین بود. مختصر زبان اسپانیایی که یادگرفته بودم خیلی بهم چسبید و بهم کمک کرد که کمی آدمهای دور و برم رو بفهمم....
-
تکرار مکررات
یکشنبه 8 آذر 1394 22:14
از توضیح دادن خسته شدم. مدیرم گفت این تازه اولشه. احتمالا وقتی آمدی آفیس جدید مجبوری از نوار ضبط شده استفاده کنی (بی نمک!).
-
مرهمی شاید
چهارشنبه 4 آذر 1394 15:13
روز دوشنبه جهت جمعآوری کمک برای کودکان پناهجو، در محل کار کیک و شیرینی خانگی فروختیم...
-
کمی گیاه خواری
سهشنبه 3 آذر 1394 10:33
با همسر در خصوص بهتر کردن تغذیه خانواده کوچکمون صحبت میکردیم. بهش پیشنهاد کردم که بیشتر به سمت غذاهای بدون گوشت بریم و ترجیحا: ۱. شبها غذای گیاهی بخوریم ۲. وعدههای مرغ رو با ماهی آزاد یا میگو جایگزین کنیم به شدت و حدت با نظرم موافقت کرد. من هیچوقت احساس ویژه ای به گوشت نداشتم اما فکرش رو نمیکردم برای همسر که از...
-
م. ا
جمعه 29 آبان 1394 14:15
سکانس ۱: چند هفته پیش با مدیر دپارتمان جلسه اسکایپ دستم. تمام درخواست هام را نوشته بودم (که بیشتر از انگشتان یک دست نبود) تا همه را باهم بحث کنیم. صحبت رسید به اینجا که منابع/// انسانی باید تصمیم نهائی را بگیرد (اونجای آدم دروغگو)!!! به مدیر محترم (اییان) گفتم من مطمئنم برای این یک قلم شما اختیار محض دارید. گفت الا و...
-
به استقبال زمستان
چهارشنبه 27 آبان 1394 11:29
پاییز زیبای ما تمام شد. سه چهار روز باد و باران کافی بود تا تمام برگهای طلائی از سر شاخهها بریزند و درختها لخت و عریان بشوند. جالب اینجا بود که میانگین دمای شهر ما ازدمای تهران در تمام این هفته بالاتر بود. از هفتهٔ بعد به استقبال سرما میرویم: سرت گرم و دلت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
-
خانه نو
سهشنبه 26 آبان 1394 11:10
بعد از سالها نوشتن در وبلاگ اول تصمیم به اسباب کشی گرفتم.