-
Thea
سهشنبه 25 تیر 1398 21:00
اینجا تو شهرستان خوس همسایه مهربونی دارم که هوای منو از روز اول داشتند. اولین جمعه بعد ازسفرم بعد از کار رفتم سری بهشون زدم . حسابی سرشون با نوه ۴ ساله شون گرم بود.صدای خنده نوه و مادر بزرگ و پدربزرگ بلند بود و من رو هم به سر ذوق آوردند. روز سه شنبه بعدش سرکار بودم که جک (آقای همسایه ) بهم مسیج زد که خانمش سکته کرده و...
-
سفرنامه مالزی ۲
شنبه 15 تیر 1398 07:30
به تحربه یاد گرفتیم که موقعیت جغرافیایی هتل نقش تعیین کننده ای در کیفیت سفر داره. البته اونهم بستگی داره به اینکه شما ماشین در اختیار دارید یا نه؟ وسیله نقلیه عمومی در شهر مورد نظر چطوره؟ ما برای این سفر که برنامه ریزی نسبتا دقیقی داشت به ماشین احتیاج داشتیم، قبلا بوک کرده بودیم و از فرودگاه کوالالامپور تحویل گرفتیم....
-
سفرنامه مالزی ۱
پنجشنبه 13 تیر 1398 20:18
آسیا همیشه برای من جذاب و ناشناخته بوده است. این قاره کهن با سرگذشتی پیچیده و اسرار آمیز که مهد تمدن بشریت بوده را باید گشت و خواند و بویید و لمس کرد. حدود ۱۲ سال پیش برای بار اول از ایران خارج شدیم به مقصد هند. تازه اول راه بودیم و هنوز سفر کردن سخت و پر هزینه بود. بعد از آن یکبار هم سفر باکو پیش آمد و رفت تا دو سال...
-
مهمونی بعد سفر
چهارشنبه 12 تیر 1398 21:53
الان که دارم این پست رو می نویسم تلویزیون نیمه دوم مسابقه فوتبال زنان هلند رو در نیمه نهایی جام جهانی در مقابل سوئد نشون میده و هنوز نتیجه مساوی بدون گله. دلم می خواد سفرنامه جدیدم رو اینجا بنویسم اما قبلش چند خطی در مورد مهمونی دوستم: مژگان رو ازدوره دانشگاه دلفت می شناسم. شنبه گذشته به مناسبت فارغ التحصیلی دو دخترش...
-
چالشهای فرهنگی و راه کارهای این روزهای من
دوشنبه 20 خرداد 1398 20:49
خیلی وقتها پیش میاد که به گیر و گورهای فرهنگیمون فکر می کنم و اینکه چطور هنوز هم بعد ۱۱ سال اینقدر درگیرشون هستم و هستیم! تو گروه فرهنگیمون گاهی در موردش صحبت می کنیم و راه حل ها رو بررسی می کنیم. این جور صحبتهای دقیق و تمرینها واقعا برام جالب هستند. به نظرم نوشتن خیلی بهم کمک کرده در کنترل هیجاناتم. کتابهایی که این...
-
پرندگان
پنجشنبه 9 خرداد 1398 22:51
امروز فرزاد یه کیسه نون دم در گذاشت که به پرنده ها غذا بدم و خودش رفت دوچرخه سواری. منم وقتی می خواستم برم بدوم بسته رو برداشتم و رفتم به سمت مرکز شهرک. هنوز به پل روی کانال نرسیده بودم که دیدم پرنده ها روی چمن کنار کانال آب مشغول گرفتن حمام آفتاب هستند. گفتم خوب همین جا بهشون غذا میدم و لازم نیست برم روی پل و نونها...
-
دوبلین
سهشنبه 7 خرداد 1398 20:51
با همسر یه سفر کوتاه رفتیم دوبلین. با اینکه خیلی کوتاه بود اما بهمون خوش گذشت، طفلی فرزاد از همون جا باید میرفت سفر کاری و من (طفلی) تنها برگشتم خونه. برای همون یک روز و نصفی که دوبلین بودیم چند تا برنامه داشتم و دوست داشتم چند جا سر بزنم و خوشبختانه تونستیم همه رو انجام بدیم. یکی از این کارها دیدن مجسمه اسکار وایلد...
-
انسان موفق
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 18:06
روزشنبه به بخش کوچکی از داستان یک انسان موفق گوش می کردم و هنوز مبهوت پرکاری این بشر هستم! چقدر تلاش؟ چقدر پشتکار؟ مگه داریم؟ همیشه خودم رو آدم با پشتکاری می دونستم اما با شنیدن چند تا جمله فهمیدم که خیلی بیشتر میشه کار کرد و نتیجه گرفت و لذت برد ...پس تا میشه باید گازش رو گرفت و رفت تا نفس هست.
-
ساختمان الماس
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 20:25
ماه پیش بود که کمپانی ما یه ساختمون خیلی شیک و جدید رو افتتاح کرد و خیلی از پرسنل رو منتقل کرد به اونجا. گروه ما و بقیه واحد تحقیقات سرجامون کنار آزمایشگاهها و پایلوت پلنت موندیم. هر اندرگاهی برای جلسه با گروه مهندسی و غیره میرم ساختمون الماس. نمی دونم چرا این اسم رو براش انتخاب کردن ولی خوب ترکیب ساختمون باب سلیقه...
-
ماکسیما
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 19:40
تو جلسه یکی از همکاران خودش رو معرفی کرد و در آخر حرفهاش بی توجه به اینکه چند نفر از مدیران ممکنه چیزی از خانواده سلطنتی هلند ندونند گفت: من اینجا راحتم آرژانتینی هم هستم مثل ماکسیما! اون چند نفر سرشون رو از روی دفترشون بلند کردند و نگاهی به بقیه انداختند که یعنی چه؟ پرزیدنت Benelux گفت: .She is the queen. She made...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 17:48
"You maybe my grandmother, but it doesn't mean I have to love you, you know" from Olive Kitteridge by Elizabeth Strout
-
آخر هفته طور
جمعه 6 اردیبهشت 1398 19:08
هفته کوتاهمون رو با صدای کاملا گرفته به پایان می برم. واقعا خوشحالم که اینهفته تموم شد کما اینکه خیلی هم هفته خوب و شلوغی بود اما واقعا خسته شده بودم و ناخوش احوال. سعیم رو می کنم که با استراحت کافی هفته آینده رو با انرژی بیشتری شروع کنم. دلم یه فیلم خیلی خوب می خواد یه چیزی تو مایه های The wife. یه کتاب طولانی دستمه...
-
تولد بازی و عید پاک
چهارشنبه 28 فروردین 1398 19:37
تولد سی و اندی سالگی ام هم فرا رسید . چه خوب که خانواده ، همکاران و دوستانی دارم بهتر از آب روان که هر سال باعث میشن روز تولدم بهم خوش بگذره . همسر این هفته ۴۰ ساله میشه و به نظرم روز خیلی مهمی پیش رو داریم. هدیه اش رو قراره دو ماه دیگه بگیره ولی سعیمون رو می کنیم که آخر هفته شادی داشته باشم و جشن دو نفره ویژه ای...
-
نظافت
پنجشنبه 22 فروردین 1398 21:10
۵شنبه گذشته از آفیسم اومدم بیرون که برم برای خودم چایی درست کنم، نگاهی به کفپوش های راهرو انداختم و متوجه لکه های روی زمین شدم که خیلی توی ذوق میزد. به چند تا از آقایون که در حال گپ و گفتگو بودند گفتم چقدر زمین کثیفه! متوجه هستین؟ شروع کردند به نق نق که از سال ۲۰۰۸ که دوره رکود بوده در هزینه تمیزکاری به شدت صرفه جویی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردین 1398 20:04
اولین هفته بعد تعطیلات مثل برق گذشت. اینقدر سریع رو چرخه افتادم که اصلا نفهمیدم کی ۵ شنبه شد. چند تا تصمیم برای کار کردنم گرفتم که فکر کنم کمک کنه به برقرار کردن بالانس در زندگی. یکی از تمریناتی که دارم انجام میدم گوش دادن به پادکست یا حتی کتاب صوتیه در راه رفت و برگشت . خیلی تصمیم خوبی بوده و فعلا راضیم، هوا هم داره...
-
عیدی های مامان
یکشنبه 11 فروردین 1398 09:43
مامانم هنوز رسم زیبای عیدی دادن رو تمام و کمال اجرا می کنه. وقتی چند روز قبل از عید باهم هستیم میریم خرید و برای خواهر زاده های خودش و بقیه بچه های فامیل که می دونیم حتما به دیدنش میان عیدی می خره. وقتی کوچک بودم عیدی گرفتن از دست بزرگترهای فامیل به خصوص خاله هام خیلی خوشحالم می کرد. هنوز هم عیدی گرفتن رو دوست دارم به...
-
سفر زنجان
شنبه 10 فروردین 1398 12:55
سفر یه روزه ای داشتیم به شهر زنجان. فکر نمی کنم تمام شهر را دیده باشیم اما غیر از تماشای مردان نمکی به نظرم شهر چیز خاصی نداشت. با خودم فکر می کردم این شهر مرکز استانه و برای سالها قزوین زیر مجموعه این شهر بوده!!! شهر به نظرم فقیر و محروم می رسید. سردسیر و بادخیز بود. نظم خاصی در ساخت و ساز خونه ها دیده نمی شد. غذای...
-
عیدی طبیعت
چهارشنبه 7 فروردین 1398 04:20
سیل بی سابقه چهره عید ۹۸ رو دگرگونکرده. قرار بود حداقل در این چند هفته عید مردم دور از ترافیک و شلوغی و مسائل روزمره کمی آرامش داشته باشند که اونهم جاش رو داد به وحشت و اضطراب و غصه ):
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 فروردین 1398 10:40
سال نو خورشیدی مبارک! روز اول سال جدید رو با پیاده روی و نرمش شروع کردیم. هوا خوب و مطبوعه و به نظرم پر کردن ریه ها از این هوای تمیز و کمی حرکت دادن به ماهیچه ها و مثبت اندیشی بهترین کاریه که میشه کرد. بعد از پیاده روی ، برای اولین بار در عمرم قهوه ترک دم کردم. دست دختر خاله ام درد نکنه با قهوه ای که برامون از ترکیه...
-
پایان سال خورشیدی
چهارشنبه 29 اسفند 1397 07:24
تا پایان سال خورشیدی چند ساعتی بیش نمونده. سال ۹۷ پر بود از وقایع تلخ و شیرین. تلخ ترینش از دست دادن خاله منیر بود و شیرین ترینش تغییر بزرگی که من در کارم دادم. امسال افتادم رو دور خوندن کتابهای بسیار زیبایی از ادبیات معاصر و این کار داره بهم از خیلی جهات کمک می کنه. امیدوارم سال جدید وقایع شیرینش بیشتر از تلخی هاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اسفند 1397 18:19
همیشه از ماه فوریه اروپا بیزار بودم: از سرما و تاریکی کشدار این ماه. امسال اما اوضاع متفاوت و ما دو هفته بسیار زیبا داریم که یک هفته اون سپری شده است. امروز که بعد از مدتها برای تمرین دو بیرون رفتم ریه هام رو از هوای مطبوع بهاری پر کردم و چند تا عکس یادگاری هم از طبیعت زیبا و گلهای نرگسی که در حاشیه کانال آب روییده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 بهمن 1397 22:03
یکی از چالشهای کاری امسال من مسوولیتم در پایلوت پلنت هست. باید چند تا پروژه خیلی مهم رو با اپراترها امسال پیش ببرم. هفته پیش بالاخره متوجه شدم که چرا انقدر سرسخت هستند. به نظر من از اینکه تو جلسه بشینند منزجر اند. همین که کلاه ایمنی رو سرمون میگذریم و میریم تو پلنت خیلی خوب رفتار میکنند ولی وای به دقایقی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 بهمن 1397 20:34
امروز تولد خاله منیر بود. اگر بود امروز ۷۰ ساله میشد. از صبح حالم خوش نبود. دلتنگی، سرما و تنهایی درد را دو چندان میکند. خاله هر چه بود عشق بود. این را که میگویم از سر گفتن نمیگویم، غیر از مادر پدرم و خاله منیر در زندگیم با انسانی به این عمق از خوش قلبی مواجه نشده ام. خاله زیبا هم بود؛ بسیار زیبا. شنیدهام عمو علی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 بهمن 1397 10:59
این روزها همون حس خوب و نابی که تو دوره دکتری داشتم دوباره به سراغم اومده. روزهایی که درگیر مشکلات واحد تولید میشم، پیش آمدها و داده ها رو میارم تو واحد تحقیقات و با همکار با سابقه ام سونت سعی می کنیم حلشون بکنیم خیلی خوشحالم. سه شنبه که با مدیر تولید که یه خانم نازنین بلژیکی و یکی از سه راهنمای کاری منه صحبت می کردم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 دی 1397 09:31
یکی از مسائل ایمنی اینجا اینه که هر سال باید آبگرم کنها چک بشن. من فکر میکردم که فشار آب گرم کن آپارتمان جدیدم در حد مطلوب نیست ولی خوب خیلی نگران نبودم. امروز صبح که کسی برای چک سالانه آمد، خیلی راضی نبود و کلش رو عوض کرد. حالا من باید وقتی این آقا پاش رو از خونه میگذره بیرون دعا کنم که سیستم خوب کار...
-
هنر هفتم
جمعه 21 دی 1397 11:25
معمولاً وقتی برای من مهمون میاد سعی میکنم که غیر از خرید و خیابون گردی همیشه یکی دو تا کار فرهنگی هم بکنیم: مثلا بریم موزه یا سینما یا تئاتر. این دفعه که مامان پیشمه چند تا کار فرهنگی کردیم. یکیش هم سینما رفتن چهارشنبه شب بود. رفتیم زندگی فردی//// مرک//وری رو دیدیم. با این که سینمای شهرستانِ من خیلی تاپ نبود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 دی 1397 22:19
اوین روز کاری خیلی بهتر از اون چیزی که انتظارش رو دیشب داشتم گذشت.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 دی 1397 14:51
امروز اولین روز از سال ۲۰۱۹ میلادی است. برای خودم و همه آدمهای دور و برم انرژی مثبت می فرستم دلم می خواد امسال سال پرباری باشه پر از تجربه های ناب ناب. دیشب که همگی از صدای ترقه و آتشبازی خیلی دیر خوابمون برد، صبح تا ساعت ۱۰:۲۰ خوابیدیم. بعد از صبحانه مامان رو مجبور کردم که بریم پیاده روی. هوای مطبوع صبحگاهی ما رو...
-
نهار کریسمس
شنبه 1 دی 1397 23:58
روز آخر کاری ۲۰۱۸ همراه بود با نهار کریسمس:خیلی هلندی طور و غیر رسمی هرکس یه پیش غذا یا غذای اصلی یا دسر آورده بود و دور هم نهار خوردیم. البته همه چیز خیلی مرتب بود و پلان شده. این جور برنامه ها بیشتر من رو یاد دانشگاه می اندازه و به نظرم برازنده محیط کار نیست. چه میشه کرد که این طرز فکر هم طرفداران خودش رو داره. من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آذر 1397 20:28
روزهای پایانی سال معمولا خیلی شلوغ پلوغ هستند: هم خیلی کارها رو باید بست و هم باید باید تو تعدادی جشن و کارهای گروهی شرکت کرد. سال ۲۰۱۸ سال خیلی شلوغ و مهمی برای من بود. خدای خودم رو شکر می کنم که به هدفهایی که داشتم رسیدم. یک لیست پر و پیمون برای سال ۲۰۱۹ دارم که یکی دو موردش رو شروع کرده ام. دارم برای بقیه اش هم...