-
روزهای کووید ۱۹: قسمت یازدهم
جمعه 8 فروردین 1399 11:01
امروز روز بیستم قرنطینه من و همسره. دیروز روز خوبی نبود، هم مامانم کمی ناخوش بود ( مربوط به کرونا نبود سرگیجه شدید داشت) که نگرانم کرد و هم چند تا از همکارهام رفتن رو روانم. شب زود رفتم تو تخت که بخوابم تا صبح امروز زودتر بلند شم. ... بساط آبغوره به راه بود... همسر هرروز میره دوچرخه سواری ولی من به ندرت از خونه در...
-
روزهای کووید ۱۹ : قسمت دهم
سهشنبه 5 فروردین 1399 21:14
اینقدر این روزها اتفاقات جور و واجور میفته که آدم می مونه از کدومشون بنویسه. فشار کار کماکان زیاده و ما تو هفته دوم قرنطینه اجباری هستیم و من روز هشتمی بود که از خونه کار می کردم. این هفته راحت تر هستم و به این فکر می کنم که فعلا کار و درامد دارم و ازم خواسته شده خونه بمونم و مراقب سلامت خودم و دیگران باشم، اینکه بعد...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت نهم
یکشنبه 3 فروردین 1399 22:06
امروز رو با کوفتگی و بی حالی شروع کردم اما مثل تمام یک هفته گذشته لباس مرتب پوشیدم حسابی آرایش کردم ، عطر زدم و سعیکردم به خودم روحیه بدم. همسر که رفت برای دوچرخه سواری روزانه اش، شروع کردم به تهیه نهار و البته تلفنهای تبریک عید. این بین موسیقی هم به راه بود و دیدن عکسهای دخمل کوچولو و گاهی فیلمهاش حسابی بهم انرژی...
-
روزهای کووید ۱۹:قسمت هشتم
شنبه 2 فروردین 1399 15:58
بهار و نوروز ۱۳۹۹ هم از راه رسید. هوای این روزها خیلی خوبه ! درسته که گرم نیست اما آفتابی و دلنشینه. امسال بهترین عیدی همه زندگیمو گرفتم: دختر نازنین برادرم بدنیا اومد و شد متولد ۱-۱-۱۳۹۹. همه به خصوص مامانم خیلی خوشحال هستیم و برای چند ساعتی حواسمون از اخبار مرگ و میر کرونا پرت شد. این بیماری مرگبار تمام ابعاد زندگی...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت هفتم
چهارشنبه 28 اسفند 1398 21:55
از روز دوشنبه به ما اعلام کردند که باید از خونه کار کنیم و اجازه رفتن به آفیس رو نداریم. هر روز صبح لیدرمون برامون جلسه گذاشته تا هم به عنوان یه تیم از هم خبر داشته باشیم و هم اینکه اگه خبر خاصی از جانب مدیریت باید به ما انتقال داده بشه تو جلسه صبحگاهی این کار صورت بگیره. کار کردن از خونه برای امثال منی که عادت ندارن...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت ششم
یکشنبه 25 اسفند 1398 22:45
اپلیکیشن اخبار هلند رو روی موبایلم نصب کرده ام این چند روز مرتب اخبار رو دنبال می کنم. امروز همه منتظر ساعت ۱۷:۳۰ بودیم تا دولت بیانه های جدیدش رو از طریق رسانه ها اعلام کنه. اهم اخبار: تمام مدارس و مهد کودک ها تا اطلاع ثانوی تعطیل، رستورانها، بارها، کلاب ها، کافی شاپها و کلوب های ورزشی تعطیل. البته مدارس و مهدکودک ها...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت پنجم
شنبه 24 اسفند 1398 21:14
توصیه کمپانی محل کارم به مااین بوده که سعی کنید کمتر بیاین سرکار یا اصلا نیاین. مدارس بلژیک از دوشنبه بسته خواهد شد و مسلما تعداد زیادی از همکاران ما مشکل خواهند داشت و باید از خونه کار کنند. به نظر میاد که به زودی این وضعیت به هلند هم میرسه. امروز (شنبه) صبح حدود ساعت نه برای خرید به دوتا سوپر مارکت سرزدم . بر خلاف...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت چهارم
چهارشنبه 21 اسفند 1398 17:03
دیروز و امروز تقریبا همه دپارتمان ها غیر از دپارتمان ما ایمیل دریافت کردند که ساکنین استان براباند اگه می تونن از خونه کار کنند. نمی فهمم که چرا لیدر ما همیشه عقب تر از بقیه است؟ به هر حال من امروز خونه موندم. تقریبا همه جلسات گروهی پروژه ها رو به وبکس تغییر دادم و علتش رو هم توضیح دادم و فکر هم نمی کنم کسی مخالفش...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت سوم
سهشنبه 20 اسفند 1398 22:45
همه چیز خیلی با شتاب پیش میره. انگار چرخ زندگی افتاده دست کسی که فقط داره تخت گاز میره و تصمیم جدی به کم کردن جمعیت کره زمین داره. از دیروز استان «براباند» که ما درش زندگی می کنیم تاحدی به عنوان استان خطر اعلام شده و مرتب به تعداد مریض هاش اضافه میشه. امروز تو اخبار هلند خوندم که تو بیمارستانی که هفته پیش رفته بودم دو...
-
روزهای کووید ۱۹: قسمت دوم
یکشنبه 18 اسفند 1398 12:48
کمتر از دو هفته از اعلام رسمی شیوع کووید ۱۹ در هلند میگذره و تا امروز ۲۶۵ نفر مبتلا شده اند و یک نفر در گذشته. بیشتر کسانی که در اروپا مبتلا شده اند ویروس رو از تعطیلات اسکی در شمال ایتالیا با خودشون آورده اند. به نظر میاد که ایتالیا خیلی خوب نتونسته ویروس رو مهار کنه و آمارش اصلا خوب نیست. امروز تو خبرها خوندم...
-
روزهای کووید ۱۹ : قسمت اول
پنجشنبه 15 اسفند 1398 09:30
روزهای عجیب و غریبی شده. سال ۱۳۹۸ رو با سیل شروع کردیم و حالا داریم با کووید ۱۹ به پایان میبریم. منم مثل خیلی از جون دوستهای دیگه، حسابی نگران و مراقب هستم. یه نگرانی بزرگم هم اینه که مامانم تنهاست و این جور وقتها حسش خیلی بد تره. به عنوان یه انسان جوون و سالم خیلی ترسی از مریض شدن خودم ندارم اما اصلا دلم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اسفند 1398 09:57
بعد از چند وقت که ذهنم بسیار مشوش بود و اصلا نمیتونستم کتاب بخونم و همه توانم رو روی کارم گذشته بودم که لاقل از اون طرف پس نیفتم، چند روز پیش یه کتاب جدید دست گرفتم. این کتاب و یکی دو تا کتاب دیگه رو آویشن از کتاب خونه خودش پارسال بهم داده بود. با این که تصمیم گرفته بودم دیگه کتاب ترجمه شده به فارسی نخونم اما این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمن 1398 20:38
باورم نمیشه که هنوز به نیمه ماه فوریه نرسیدیم. اینقدر این چند وقت اتفاقات ریز و درشت افتاده که همه رو از سال ۲۰۲۰ خسته کرده. اخبار وطنی به کنار هر روز داریم اخبار چین و ویروس کرونا رو با بهت دنبال میکنیم. تصور وضعیت شهر وهان واقعا سخته! آدم یاد داستانهای شیوع وبا میفته.
-
روزهای ملی ماتم زده
جمعه 27 دی 1398 21:34
عجب هفته ماتم زده و پر استرسی بود. چقدر هر روز صبح تار با دل سنگین به سمت محل کارم روندم و باز با تن خسته و چشم خیس برگشتم. با مامانم هم که صحبت می کردم اون هم غمگین و بی قرار بود و کم و بیش گریه می کرد. مامان می گفت آدم بچه اش که راه دوره دلش تنگ میشه اما وقتی از بین میره...
-
اول ژانویه: بیشتر به محیط زیست اهمیت بدیم
چهارشنبه 11 دی 1398 22:33
روز اول سال ۲۰۲۰ رو بسیار ریلکس طور شروع کردیم. مطابق معمول روزهای تعطیل همسر جان زودتر از جاش بلند شد و رفت پایین چای دم کرد و میز صبحانه رو چید. من نیم ساعت بعد که حدود ساعت ۱۰ بود رضایت دادم که روزم رو شروع کنم. شب قبل صدای آتش بازی و ترقه بازی تا حدود ۱:۳۰ بامداد ادامه داشت اما صبح آرامش عجیبی در محله برقرار بود....
-
۲۰۱۹ در یک نگاه
سهشنبه 10 دی 1398 13:14
سال ۲۰۱۹ سالی بود که بیش از پیش به سرعت برق و باد گذشت و کم و بیش پرتلاطم بود: بیشترش رو درگیر امورات خرید خونه و اسباب کشی به شهر جدید و بعد هم رو به راه کردن خونه بودیم و بعد از حدود سه سال و نیم که من به خاطر کارم کشور و خانه دیگری داشتم، دوباره برگشتیم زیر یه سقف امسال کتابهای خوبی خوندم و بهتر کتاب خوندن رو یاد...
-
Boxing day
جمعه 6 دی 1398 18:00
روز دوم کریسمس یا بوکسینگ دی رو با یکی از دوستانمون گذروندیم . پدر خانواده روزی روزگاری همکار و هم اتاقی فرزاد در دوره دکترا بود. دویده یکی از با معرفت ترین دوستان فرزاده و چندین ساله که با یه خانم نازنین هلندی ازدواج کرده و ماحصل ازدواجشون دو تا پسر ۶ و ۳ ساله است. برای نهار غذای ایرانی پخته بودم به همراه کیک کرن...
-
از سنتهای کریسمس
یکشنبه 1 دی 1398 16:14
*جمعه گذشته نهار کریسمس داشتیم. رسم ساختمان ما رسم قابلمه پارتیه که ظاهرا چندین و چند ساله که به این شکل بگزار میشه. با وجود این که من اصلا ازین شکل برنامه ها در سرکار خوشم نمیاد و اون رو گدابازی کمپانی میدونم اما هم پارسال و هم امسال درش شرکت کردم. پارسال آلبالو پلو پخته بودم و امسال چلو خورش فسنجون.شرکت کننده های...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آذر 1398 18:26
داریم به سال نو میلادی و تعطیلات کریسمس نزدیک میشیم. از هفته گذشته کم کم همه دارن درخت میذارن و در و دیوار شهر رو تزئین میکنن. من خیلی این ایام رو دوست دارم. منتظر هم هستم که تعطیلات کوتاه اما خوبی رو در کنار همسر داشته باشم. دیروز یه لیست تهیه کردم و همسر کمی خرید کرد که آماده پذیرایی از مهمونهامون بیشیم. فعلا دو...
-
اصول صحنه و پرزنتیشن
شنبه 25 آبان 1398 20:25
از سال ۲۱۰۶ عضو یه کلاب ساده آموزشی هستم که تمرکزش روی لیدرشیپ و اصول پرزنتیشنه. اوایل خیلی برام جالب نبود و صرفا برای پر کردن تنهایی در جلسات شرکت می کردم. بعدها نظرم عوض شد و حالا هم که مسوولیت کلاب کمپانی محل کارم رو دارم خیلی خیلی به نظرم تجربه مهمی میاد و توصیه اش می کنم. برام جالبه که توجه یکی از مدیران ارشد رو...
-
مسابقه ای دیگر
سهشنبه 30 مهر 1398 20:58
روز یکشنبه بیستم اکتبر من و همسر برای بار اول همراه هم تو یه مسابقه دو و میدانی در پایتخت هلند شرکت کردیم. با اینکه این دو ماه آخر به شدت مشغول کارهای اسباب کشی و خود اسباب کشی و خونه مرتب کردن بودیم و کمتر ورزش کرده بودیم اما از نتیجه ناراضی نبودیم.الان ما از آمستردام دورتر شدیم و به بلژیک نزدیکتر. روز یکشنبه با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهر 1398 20:01
دوهفته ای از اسباب کشی ما می گذره و هنوز پروژه تمام نشده. البته کارهای اصلی تا حالا خوب پیش رفته ولی باز هم کارهای اداری و غیر اداری برای انجام دادن و جعبه برای بازکردن وجود داره. منطقه جدیدمون رو دوست دارم هرچند که هنوز شهر رو نشناختیم در عین اینکه به یمن وجود اینترنت پر سرعت هر مغازه و اداره ای که لازم داشتیم رو...
-
یاد ایام
جمعه 29 شهریور 1398 20:40
امروز وقتی داشتم به سمت خونه میروندم، با خودم فکر می کردم که چقدر دلم برای جمع مامان و خاله هاو دخترخاله ها تنگ شده. چقدر فرصت کم بود و چقدر ازهم دور شدیم. یادش بخیر حلقه امنی که در کنارشون داشتیم حالا خیلی خیال انگیز و غیرواقعی به نظر میرسه.
-
حرف دل
چهارشنبه 27 شهریور 1398 21:15
چیزی که واضحه اینه که من هم مثل خیلی دیگه از مردم دنیا از جنگ هراس دارم و امیدوارم هیچ جا جنگی صورت نگیره به خصوص تو سرزمین پدری و مادریم. جنگ سراسر نکبته. هیچوقت روزهای کودکیمون که با کودکی خیلی از بچه های دنیا فرق داشت رو فراموش نمی کنم. ...بله دل ما دور از خانه ها هم به شدت برای ایران می طپه.
-
مکالمات خنده دار
سهشنبه 26 شهریور 1398 21:09
توی پایلوت پلنت پلیمری که من مسوول فنیش هستم دو تا کارگر کار می کنند که به غایت منفی و نسبتا پرخاشگرند. گاهی از میزان منفی بودنشون احساس تاسف می کنم. نمیدونم آدمها چطور می تونن زیباترین و بهترین ساعتهای روزشون رو اینطور با افکار منفی بگذرونند؟ متاسفانه کاری هم از دست کسی ساخته نیست که جو رو تغییر بده. مدیرم که تجربه...
-
ویکند در زیلاند
شنبه 23 شهریور 1398 20:41
امروز هوا بسیار عالی بود. بعد از ورزش و نهار، همسر پیشنهاد کرد که بریم بیرون. منم گفتم بریم شهر فلیسینگن رو ببینیم که شهری ست ساحلی و مقصد خیلی از هلندی ها، آلمانی ها و بلژیکی ها برای تعطیلات تابستونی و ساحلی و موج سواری. همیشه وصف بلوار فلیسینگن رو شنیده بودم ولی خوب شنیدن کی بود مانند دیدن! ساعت حدودهای سه بعد از...
-
روزمرگی و هوای رو به پاییز
پنجشنبه 21 شهریور 1398 18:43
کم کمک داریم به استقبال پاییز میریم. هفته پیش هوا اصلا خوب نبود اما این هفته آفتاب درومده و امروز بعد از ظهر هوا عالی شد. منم از فرصت استفاده کردم و اومدم بعد از کار بیرون . این روزها فکر می کنم که زندگیم خیلی بیش از حد با کار گره خورده و باید بیشتر مراقب سلامتی و بالانس زندگیم باشم. جمعه پیش هم مدیرم بهم زنگ زده بود...
-
مستند
سهشنبه 29 مرداد 1398 21:19
روز یکشنبه خیلی دلم می خواست که بریم سینما و مهمتر ازون بریم خانه فیلم و اونجا یه فیلم تماشا کنیم. می دونستم که اگه به فرزاد بگم بازهم یه بهونه میاره پس وقتی رفته بود استخر بدون هماهنگی یه فیلم انتخاب کردم و بلیط خریدم اما مطمئن بودم که از محتوای فیلم که در واقع یک مستند بود خوشش خواهد اومد. خلاصه اومد و شنید و چک و...
-
سفرنامه مالزی ۴
پنجشنبه 24 مرداد 1398 17:54
بارها گفته ام که آسیا رو خیلی دوست دارم : هم مردمش برام تازگی دارند ، هم تاریخ داره، هم طبیعت و هم غذاهای خوشمزه. برای کسی مثل من که شاغله و از خوردن هفتگی دست پخت مادر و خاله و عمه محرومه، سفر رفتن و تعطیل کردن آشپزخونه یه نعمته که بابتش مرتب خدا رو شکر می کنم. تو سفر مالزی چندین و چند آشپزخونه مختلف رو از هندی و...
-
سفرنامه مالزی ۳
چهارشنبه 23 مرداد 1398 20:20
پایتخت مالزی برعکس تایلند جای به خصوصی برای دیدن نداشت و برای ما فقط نقطه شروع سفر بود. روز دوم سفر، کوالالامپور رو با هوای گرم و مرطوبش به مقصد ارتفاعات کامرون ترک کردیم. تنها جایی که بین راه درش توقف کردیم یه عبادتگاه بی نظیر بود. شب هنگام رسیدیم به Cameron Highlands که تمام سایتهای توریستی بهش اشاره کرده بودند و از...