گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

روزهای کووید ۱۹: قسمت هفتم

از روز دوشنبه به ما اعلام کردند که باید از خونه کار کنیم و اجازه رفتن به آفیس رو نداریم. هر روز صبح لیدرمون برامون جلسه گذاشته تا هم به عنوان یه تیم از هم خبر داشته باشیم و هم اینکه اگه خبر خاصی از جانب مدیریت باید به ما انتقال داده بشه تو جلسه صبحگاهی این کار صورت بگیره. کار کردن از خونه برای امثال منی که عادت ندارن دائم از راه دور کار کنن کمی سخته.حداقل اولش سخته. این سه چهار روز اینقدر کار رو جدی گرفتم و ساعات طولانی پشت کامپیوترم نشستم و تو جلسات متعدد شرکت کردم که آخر شب واقعا احساس خستگی شدید دارم.  باید سعی کنم کمش کنم. شکایتی ندارم البته، چون واقعا کارم رو دوست دارم.

دولت هلند از مردم خواسته که توی خونه بمونن و اگه می تونن از راه دور کار کنن. هنوز تصمیم به «بستن» کشور نگرفتن ولی بعضی کشورها مثل بلژیک و فرانسه و اسپانیا و آلمان این کار رو کردن. تعداد مریضها مرتب داره بالا میره و واقعا نمی دونیم تا کی این وضع ادامه پیدا می کنه. لابد تا وقتی ۶۰-۷۰ درصد مردم مبتلا بشن و سطح ایمنی بالا بره. ما امروز از مدیران شرکت شنیدیم که دو نفر از همکارانمون مبتلا شدن و این می تونه دلیل فرستادن بیشتر ما به خونه باشه. میگم بیشتر ،چون خط تولید همچنان کار می کنه اما به صورت شیفتی کارمندان و کارگران میرن سر کارشون. قسمت تحقیقات که ما باشیم ۹۹٪ خونه ایم. مرتب هم برامون پروتکل های مختلفی میاد برای حفظ بازدهی و ارگونومی و غیره.

امروز صبح ساعت ۸ صبح رفتم خرید. فکر کرده بودم که خیلی زرنگم و سوپرمارکت شلوغ نیست! وقتی وارد شدم متوجه شدم که تعداد زرنگهای شهر زیاده   

خریدهامو تو ماشین گذاشتم و سری زدم به گل فروشی. دو  دسته گل لاله خریدم و یه دسته گل سنبل به علاوه یه گلدون سنبل. وقتی رسیدم خونه همسر میز صبحونه رو چیده بود. صبحونه خوردیم و هر کی رفت سر کارش. اتاق زیر شیروونی رو به قول خودمون اتاق فرهنگیش کردیم و میز تحریرو صندلیمون هم اونجاست. قرارمون اینه که یه روز من اونجا کار کنم یه روز فرزاد. امروز من پایین پشت میز نهارخوری کار می کردم و بین کارهام میز هفت سین رو چیدم و نهار درست کردم.

تو این ۱۱ سالی که اروپا زندگی می کنم غیر از سالی که عروسی برادرم بود و من خرداد رفتم ایران، هرسال عید یا من ایران بودم یا مامانم اومده بود پیشم. امسال خیلی دلم گرفته که از هم دوریم... کاری از دستم بر نمیاد متاسفانه. امیدمون به پایان این روزهای تار و پر از ابهامه و‌دیدار دوباره.

این هفته منتظر تولد دختر برادرم هستیم که قدم رو چشم ما بگذاره و به زندگی ما رنگ شادتری بده❤️


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد