در حال نوشتن یک پست طولانی بودم راجع به سبک زندگی و روزمرگی در انگلستان و نیمه راه بودم که فکر کردم این وبلاگ همیشه انعکاس روزمرگی و دلمشغولیهای من بوده و این چیزها که دارم الان مینویسم حس امروز من نیست. همه را پاک کردم.
دیشب خیلی خوب نخوابیدم به چند دلیل. یه دلیلش همین سندرم لعنتی افسردگی پیش از پریود هست که من همیشه دچارش میشم و در نتیجه زود رنج و کلافه هستم. اصولا این بار که از ایران برگشتم حالم خوش نیست.
از صبح دارم فکر میکنم که چه کار کنم که حالم بهتر شه؟ رفتم آزمایشگاه که یه کار عقب افتاده انجام بدم که آب سرد کّل آزمایشگاه قطع بود و نتونستم از ماشین مربوطه استفاده کنم. با دلخوری برگشتم تو آفیس. شروع کردم به نوشتن این پست. نیمه کاره یادم اومد که همزن رو درست نشستم! رفتم آزمایشگاه تمیز کاری انجام دادم و برگشتم که بریم ناهار با همکارم. وقتی خواستم غذامو گرم کنم دیدم که ظرف کباب تابه ای بدون برنج رو بجای لوبیا پلو آوردم و خلاصه حال گیری شد.
بعد از ناهار با همکارم رفتیم درین روز زیبای پائیزی پیاده روی و خیلی چسبید...