کلیسای سنت باسیل در قرن شانزده میلادی ساخته شده. میگویند پادشاه دستور داده بوده که یک کلیسای بی نظیر بنا کنند. در پایان از سازندگان میپرسه که آیا ممکنه در جای دیگری هم این بنا رو بسازید؟ میگویند بله. و اینجا بود که همهشان رو کور میکند تا این بنا یگانه بمونه.
ماه می تو این مملکت دو تا تعطیلی داره: اولین و آخرین دوشنبه ماه. با همسر تصمیم گرفته بودیم که آخرین دوشنبه ماه می رو بهانه کنیم، چند روز رو مرخصی بگیریم و بریم سفر. ماه می و ماه اکتبر زمان خیلی خوبیه برای سیاحت در خیلی از نقاط دنیا چون نه هوا خیلی گرمه و نه سرد و هیچ جا خیلی شلوغ نیست. این بار روسیه رو انتخاب کردیم که مدتی تو لیست بود. از خیلی از دوستان و همکاران تعریفشو شنیده بودیم ولی میتونم بگم خیلی بهتر از انتظار مون بود. هر دو مون خیلی احتیاج داشتیم که یه استراحتی به مغزمون بدیم و یه جای کاملا متفاوت باشیم. یک هفته رو بین دو تا شهر قسمت کردیم: مسکو و سنت پترزبورگ.
من که چند ساله حسابی به موزه گردی علاقه مند شدم، از قبل اسم چند تا موزه رو انتخاب کرده بودم. دلم میخواست بیشتر هنر خود کشور رو ببینم تا کلکسیون از کشورهای دیگر. راستش به مقصدم هم رسیدم. اولین جای که رفتیم موزه ترتیاکف بود که برای خودش داستانی بود. کلا از زمان تزارها قصرهای بسیار زیبایی به جا مونده که تبدیل شدن به موزه. فقط تصور کنید که این همه قصر پر هستند از آثار هنری! به قول فرزاد کسی از روسها چیزی ندزدیده و همه چیز تا حدود زیادی دست نخورده باقی مونده. یک سری از نقاشیها مثل نقاشیهای "سیرف" واقعا خیره کننده بودند. معماری در روسیه هم بسیار زیبا و خاصه مثالش هم کلیساهای ارتدکس هست که من تاحالا جائی ندیدمشون.
چند وقت پیش یک روز تعطیل رفته بودم پیاده روی در خیابان عریض و طویل پاریس. خانههای این خیابان مثل اغلب خانههای نزدیک محل زندگی من به سبک ویکتوریا ساخته شده اند. ابتدای این خیابان یکی از درهای مدرسه شبانه روزی پسران بدفورد قرار داره و در انتهای خیابان پارک بزرگ بدفورد. رستورانی هم به اسم همین پاریس در اواسط خیابان واقع شده که من باغ و ساختمانش رو از غذاهاش بیشتر دوست داشتم. کلینیکی که من بهش مراجعه میکنم هم عیناً به همین اسم و بین دروازه مدرسه و رستوران قرار گرفته.
این گربه خوشحال هم نشسته بود روی ستون دروازه یکی از خانههای بزرگ این محله و اجازه داد که ازش عکس بگیرم
شنبه سر تمام مملکت به عروسی سلطنتی مگان و هری و این که کی چی میپوشه و طراح لباسها کیه گرم بود. هوا هم آفتابی و عالی بود. شب قبل من دچار مسمومیت خفیف شده بودم اما دلم میخواست که برم لندن و بهار رو ببینم و گپ بزنیم. رفتیم محله کمدن که در شمال لندن قرار داره و روز خوبی رو باهم داشتیم. گفتم یکی دو تا از عکس هایی که گرفتم رو اینجا بذارم. میگن کمدن مرکز تتو و پیرسینگ هست که خوب به کار ما نمیومد و ما سرمون به مارکت قشنگش گرم بود.
روزهای زیبای بهاره و همه اغلب پر انرژی تر و خوشحال تر هستند.
نوه ملکه انگل//ستان با نامزد دو رگه امریکایش شنبه پیش رو ازدواج میکنه و امروز هیچ چیز در اخبار مملکت مهمتر از این نبود که چه کسی به جای پدر م//گ//ان که عمل جراحی داشته، اون رو در ورود به کلیسا تا محراب که مراسم عقد بر گذار میشه همراهی میکنه!!! تنها نکته مثبت گوش کردن به اخبار برای من این بود که اصطلاح انگلیسیش رو یاد بگیرم.