از هفته پیش مشغول ناهار و شامهای خداحافظی هستم. دوستان و همکاران لطف کردن و در گروههای مختلف چند ساعتی رو با من گذروندن. دوشنبه استرس شدیدی داشتم چون نگران اسباب کشی بودم. اما خدارو شکر دیروز به محض اینکه از شرکت حمل و نقل زنگ خونه رو زدن خیلی حالم بهتر شد. دو تا کارگر هلندی تر و فرز همه کارها رو انجام دادند. البته من لباس هامو خودم بسته بودم ولی باز خیلی کار بود که باید انجام میشد. کارگرها از دیدن اینکه آپارتمان من نمای خوبی به سمت زمین راگبی داره سر ذوق اومده بودند هرچند که دیروز هیچ بازی به خصوصی برای تماشا در جریان نبود.
امروز ناهار با همکاران پروسس و یکی دو نفر دیگه که باهشون تو پروژهٔ بستنی گیاهی کار کردم به حساب مدیرمون دارم میرم یه پاب تو همین روستای شارنبروک. منشی همه چیز رو هماهنگ کرده. فکر کنم یه غذای گیاهی بخورم من اصولا انقدر بیرون غذا نمیخورم!
دقیقا هفت روز کاری به پایان کار من در مرکز تحقیقات "Colworth" باقی مونده و من بعد از کمی کمتر از شش سال کار در این کمپانی قراره که ساکم رو بردارم و برم. از این که خودم برای خودم تصمیم گرفتم خیلی حال خوبی دارم. درسته که این همه وقت تو این کمپانی بودم و "Network" خوبی هم پیدا کردم و احساس راحتی میکنم اما چند ماهی بود که مطمئن شده بودم آیندهای که خودم برای خودم ترسیم کرده بودم با اهداف و امکانات اینجا همخوانی نداره. من تو رشته مهندسی شیمی درس خوندم و برام هنوز این رشته جذابیت داره. این شد که حسابی یک چند ماهی وقت گذاشتم تا کار جدید پیدا کنم. با مدرک دکترا کار پیدا کردن و عوض کردن راحت نیست اما نشد نداره! این روزها خیلی همکارهام از من میپرسن که چطور پیش رفت یا چه مراحلی رو پشت سر گذاشتی. جوابم اینه که من به این پروسس به چشم یک کار نیمه وقت نگاه کردم و هر روز بعد کار کم کم یک ساعت تا دو ساعت در شب رو یا داشتم رو رزومه یا روی اپلیکیشن وقت صرف میکردم. خلاصه که پیل پشت کار موروثی از خانواده پدر رو دراوردم. دیروز سر ناهار دوستم میگفت من انقدر اینجا میمونم تا منو ازینجا بیندازند بیرون. نمیدونم من کی به این نقطه میرسم ولی تا جایی که بتونم تصمیم دارم افسار زندگیم دست خودم باشه.
امروز دوشبه است. هفته پیش خیلی راحت و خوشایند گذشت. جمعه تعطیل بودم و با همسر رفتیم جنوب انگلستان و ۲ روز رو در شهر زیبای "Brighton" گذروندیم. هوا عالی و گرم بود و شهر ساحلی هم سرزنده و شاد. با آگاهی از کثیفی آب کسی تو دریا آب تنی نمیکرد اما همین که آبی آرام روبروت بود و محیط دلپذیر و جذاب، کافی بود تا از یک اقامت کوتاه کمال استفاده رو ببری.
دیدنیترین بنای این شهر "Royal Pavilion" هست که برخلاف خیلی از موزه ها، ورودیش مجانی نیست. این بنا تحت تاثیر معماری شرق و به خصوص چین و هند ساخته و در طراحی داخلیش از رنگهای گرم استفاده شده است. خیلی جالب بود که در داخل ساختمان اجازه عکاسی نداشتیم.