گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

مسابقه

فردا بعد از ظهر برنامه اینه که من اولین نیمه ماراتن  زندگی ام رو بدوم. کمی که نه خیلی هیجان دارم و امیدوارم از عهده اش بر بیام. از زمانی که با تشویق همکارم "نه ها"*، شروع به دویدن کردم، دو سال و نیم میگذره و من تو این مدت پیشرفت خوبی داشتم. دونده سریعی نیستم اما از استقامت بدنیم راضیم. تو این مدت عضو تیم کمپانی بودم و آهسته و پیوسته تمرین کردم و بیشتر از یکساله که با چند تا از دوستانم روزهای یکشنبه صبح میدویم. این با هم دویدنهاست که به آدم روحیه داده و حتی تو روزهای بارونی من رو  از خونه بیرون کشیده. از همه کسانی که من رو همراهی کردن ممنونم و دعا می کنم که فردا به خوبی پیش بره



  1. Neha

سفر به کشور ساحلی

هر باری که به سفر میری به دانشت در مورد دنیا و مردمانش افزوده میشه. مردم جدیدی رو ملاقات می کنی ، با طبیعت متفاوتی آشنا میشی و گاهی کلمات تازه ای به گنجینه لغاتت اضافه میشه. این سفر دومین سفر ما به امریکای لاتین بود. مختصر زبان اسپانیایی که یادگرفته بودم خیلی بهم چسبید و بهم کمک کرد که کمی آدمهای دور و برم رو بفهمم. هوای گرم و ساحل زیبای دریای کاراییب بهانه ای شد که از استرس کار دربیایم و چند روزی به دور از اینترنت  سرمون به کتاب و موسیقی و ورزش گرم بشه.
مهمانان هتلی که درش اقامت داشتیم  به نظر من مثل خود ما از طبقه متوسط جامعه بودند و اغلب اهل امریکای جنوبی. با خیلی از اونها در حد چند جمله اسپانیایی می تونستیم صحبت بکنیم و با این وجود با گرمی با ما برخورد می کردند و خبری از اصلاح لهجه و یا دستور زبان -که ما علی رغم سطح بهتر زبان هلندیمون تقریبا هر روز باهاش مواجهیم- نبود. رقابت مردم شیلی و برزیل که ظاهرا از فوتبال شروع شده و به سطوح دیگر زندگی جمعی کشیده شده بود نکته جالب دیگری بود که خیلی خیلی توجه ما رو به خودش جلب کرده بود، تا حدی که من الان قادرم همراه مردم شیلی تیمشون رو با یکی از شعارهای ریتمیکشون تشویق کنم!!! ترکیب چهره شیلیایی ها و پوستهای گندمگونشون رو  رو دوست داشتم...

تکرار مکررات

از توضیح دادن خسته شدم. مدیرم گفت این تازه اولشه. احتمالا وقتی آمدی آفیس جدید مجبوری از نوار ضبط شده استفاده کنی (بی نمک!).

مرهمی شاید

روز دوشنبه جهت جمع‌آوری کمک برای کودکان پناهجو، در محل کار کیک و شیرینی‌ خانگی فروختیم...

کمی‌ گیاه خواری

با همسر در خصوص بهتر کردن تغذیه خانواده کوچکمون صحبت میکردیم. بهش پیشنهاد کردم که بیشتر به سمت غذاهای بدون گوشت بریم و ترجیحا:

۱. شب‌ها غذای گیاهی بخوریم

۲. وعده‌های مرغ رو با ماهی‌ آزاد یا میگو جایگزین کنیم 

به شدت و حدت با نظرم موافقت کرد. من هیچوقت احساس ویژه ای‌ به گوشت نداشتم اما فکرش رو نمیکردم برای همسر که از شهر کباب میاد این پیشنهاد جالب باشه!

تو یک سایت تغذیه می‌خوندم که گوشت قرمز بعد از مصرف، سه‌ تا پنج روز طول میکشه که هضم بشه و در واقع احتمالش خیلی‌ زیاده که تو دستگاه گوارش فاسد بشه. بر خلافش میوه و سبزیجات خیلی‌ زود جذب بدن میشن.

مشکل من همیشه کمبود تنوع در غذاهای بدون گوشت بوده که به برکت اینترنت همه چیز نسبتا ساده شده. از وقتی‌ عضو یه سایت گیاهخواری شدم هر روز یه ایده جدید میگیرم که چه غذاها و نوشیدنی‌ هایی رو می‌تونم تهیه کنم. این رو هم باید اضافه کنم که زمان لازم برای تهیه غذای گیاهی واقعا یک سوم غذای گوشتی هست و این یعنی‌ نعمت واسه خانم شاغلی که همسرش چیزی از آشپزی نمیدونه و نمیخواد هم که بدونه!!!

این هفته دومه که داریم آهسته و پیوسته وارد فاز جدید تغذیه میشیم.