گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

دست‌پخت مادر

عاشق کتلت‌های دست‌پخت مادرم هستم. وقتی‌ میرم ایران یا وقتی‌ اون میاد پیشم اولین چیزی که ازش می‌خوام برام درست کنه کتلت هست. یک سالی‌ هست که خودم هم درست می‌کنم و تا حدودی به جایی رسیده که دلم می‌خواد اما هنوز ۱۰۰% نه! چند شب پیش داشتم فکر می‌کردم که چرا هنوز راضی‌ نیستم و کتلت‌های مادر چه مزه ای‌ بود که... به گمانم فهمیدم: تمام روغن‌های که من با دقت با دستمال چربی‌ گیر از کتلت‌ها جدا می‌کنم یکی‌از رموز عدم موفقیت من در اجرای دستور تهیه این غذای لذیذ است.

تلقین بی‌خیالی

ماه اکتبر و نوامبر گذشته برای من ماههای پر استرسی بودند آنقدر که یا هر روز سر درد داشتم یا شب‌ها به معنی‌ واقعی کلمه نمی‌‌خوابیدم. این روز‌ها هروقت به سختیهای پیش رو فکر می‌کنم به خودم میگم: بی‌خیال! یک هفته به موعود شروع می‌کنیم به غصّه خوردن و استرس گرفتن...

واقعا؟

یک نکته بامزه حین تماشای سریال دانتون ابی متوجه شدم و اون این بود که سازندگان سریال عجیب اصرار دارند که انگلستان رو سرزمینی خوش آب و هوا نشان بدهند!

روز زیبا

روز روز سختی‌ بود: خورشید خسته بود و قصد تابیدن نداشت و باد هم ولن کن ماجرا نبود. امروز اما روز بهتر و زیبا تریست. خدایا سپاس!

دور اما نزدیک

 امشب قراره تولّد مادر رو منزل برادرم جشن بگیرند. اینجور وقتها تمام هوش و حواسم پیش عزیزانمه. دیشب به نوید مسیج دادم که از طرف من برای مادر یک دسته گل نرگس یا رز بخره. صبح جواب داده بود "ای به چَشم"!