گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

بیرمینگهام

بار دوم بود که میرفتم بیرمینگهام ولی‌ این بار کمی‌ بیشتر از دانشگاه را دیدم. بعد از چند سال زندگی‌ در کشور مسطحی مثل هلند دیدن تپه و خیابانهایی که پر از سربالایی سرپایینی هستند خالی‌ از لطف نبود. این شهر یک شهر هفتاد و دو ملت است: پر از هندی، پاکستانی‌، روس، لهستانی، عراقی‌، کورد و (البته) ایرانی‌ و غیره. اینجاست که مدل رانندگی‌ کاملا با هلند، آلمان و سوئد متفاوت میشود: لایی کشیدن امری عادیست و راهنما اغلب بلااستفاده! هر روز که می‌گذره بیشتر متوجه حرف‌های دوستم "بهار" میشوم که انگلستان جاییست بین ایران و آمریکا! 

سفر کوتاه و خوبی‌ بود. دیدن آشنایان بعد از ده یا پانزده سال خیلی‌ چسبید.

سال نو و خانواده

در آستانه سال نو خورشیدی هستیم. امسال به دلیل جابجایی نمیتونم برم ایران اما دلم حسابی‌ پیش مادر و برادرمه. خدا رو شکر که فرزاد هست و میتونیم در کنار هم سال رو تحویل کنیم. فردا میرم پیشش و کم مونده که ثانیه‌ها رو هم بشمرم. 

از صمیم قلبم آرزو می‌کنم که امسال سال خیلی‌ خیلی‌ بهتری برای همه مردم ایران باشه. برای همه و بخصوص خانواده خودم آرزوی سلامتی‌ دارم. جای همه اونهایی که نیستن به خصوص پدر عزیزم سبزه‌. امیدوارم روحشون آروم و شاد باشه.

طعم‌های از نوع دیگر

مهاجرت حرکت عجیبی‌ ‌ست. شخص مهاجر، مثل من، دل رو به دریا میزنه و به هر دلیلی‌ که برای خودش محترمه راهی‌ یک دیار دیگه می‌شه. هر کس در این سفر پر فراز و نشیب‌ که مثل خود خود زندگی‌ پیچیده است، تجارب خودش رو داره. بعضی‌ از پیشامد‌ها کاملا شخصی‌ هستند و بسته به فرد واکنش‌ها متفاوت. یکی‌ از این تجربه ها، تجربه طعم‌های از نوع دیگرست. یادمه وقتی‌ رفتم هلند خیلی‌ از مزه‌ها برام عجیب بودند و شاید یک سال طول کشید تا به مزه‌ها عادت کنم. عین همین اتفاق دوباره برای من تکرار شده هرچند که شدتش فرق کرده. نمونه‌اش همین چای! دو هفته اول برای من تحمل طعم چای در محل کارم غیر ممکن بود و این هفته کمی‌ بهتر شده.  اجاره کردن خونه هم از اون دسته ماجراهای عجیب غریبی بود که اینجا دارم باهاش دست و پنجه نرم می‌کنم! به همکارم می‌گفتم من تو هلند با درد کمتری می‌تونستم یه آپارتمان بخرم!!! باید یه بار اینجا تجربه‌ام رو از خونه اجاره‌ کردن در انگلیس و مواجهه با آژانس‌های مسکن به اشتراک بگذارم (که اصلا هم شیرین نبود)!
پی‌ نوشت: اینکه زبان رسمی‌ کشور انگلیسی‌ خیلی‌ خوبه.

به استقبال بهار

بهار کم کم داره از راه میرسه. البته اینجا هوا هنوز سرده اما گاهی‌ شکوفه یا گلی‌ رو میبینی‌ که بهت لبخند میزنه و نوید بهار میده. این هفته، هفته دومیه که من از اتوبوس استفاده می‌کنم و صبح‌ها برای رسیدن به محل کارم از ایستگاه اتوبوس حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه پیاده روی دارم. مسیر پیاده روی من به قدری زیباست که گاهی‌ فکر می‌کنم این طبیعت دلگرمی‌ من برای بیدار شدن از خواب و اومدن به سر کاره. انگلستان مثل هلند پست نیست و تپه زیاد داره که باعث می‌شه زیبایی طبیعت رو دوچندان کنه وگرنه که هلند هم مثل اینجا سر سبزه‌ و البته تمیزتر!
باید هر جور شده به استقبال بهار رفت

صبح عالی بخیر

چند هفته‌ای بود که درگیر برگزاری یه کارگاه بودم که امروز برگزار شد. در ابتدای جلسه همکارم پیشنهاد کرد که شرکت کننده‌ها خودشون رو معرفی‌ کنند و به زبان خودشون صبح بخیر بگویند. برام جالب بود وقتی‌ شنیدم انگلیسی‌ها این همه گویش مختلف دارند!