گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

"You maybe my grandmother, but it doesn't mean I have to love you, you know"

 from Olive Kitteridge by Elizabeth Strout

آخر هفته طور

هفته کوتاهمون رو با صدای کاملا گرفته به پایان می برم. واقعا خوشحالم که اینهفته تموم شد کما اینکه خیلی هم هفته خوب و شلوغی بود اما واقعا خسته شده بودم  و ناخوش احوال. سعیم رو می کنم که با استراحت کافی هفته آینده رو با انرژی بیشتری شروع کنم. دلم یه فیلم خیلی خوب می خواد یه چیزی تو مایه های The wife.
یه کتاب طولانی دستمه که باید تا یکشنبه شب بخونمش و آماده کلاس نقد بشم. دو سه بار شروع کردم ولی خوشم نیومد. امیدوارم امشب به قسمتهای خوبش برسم.

تولد بازی و عید پاک

تولد سی و اندی سالگی ام هم فرا رسید. چه خوب که خانواده ، همکاران و دوستانی دارم بهتر از آب روان که هر سال باعث میشن روز تولدم بهم خوش بگذره . همسر این هفته ۴۰ ساله میشه و به نظرم روز خیلی مهمی پیش رو داریم. هدیه اش رو قراره دو ماه دیگه بگیره ولی سعیمون رو می کنیم که آخر هفته شادی داشته باشم و جشن دو نفره ویژه ای داشته باشیم. این آخر هفته تعطیلات عید پاکه و اینجا مردم مشغول تدارک صبحانه عید ، خرید شکلات تخم مرغی، رنگ کردن تخم مرغ و سرگرمی برای بچه ها هستند. من هرسال آدینه نیک هم علاوه بر دوشنبه عید پاک تعطیل بودم اما کمپانی جدید این روز تعطیل نیست ولی  خوب به شوق آخر هفته طولانی  بهاری خوشحالم.

نظافت

۵شنبه گذشته از آفیسم اومدم بیرون که برم برای خودم چایی درست کنم، نگاهی به کفپوش های راهرو انداختم و متوجه لکه های روی زمین شدم که خیلی توی ذوق میزد. به چند تا از آقایون که در حال گپ و گفتگو بودند گفتم چقدر زمین کثیفه! متوجه هستین؟ شروع کردند به نق نق که از سال ۲۰۰۸ که دوره رکود بوده در هزینه تمیزکاری به شدت صرفه جویی کرده اند و اعتراض هم فایده ای نداره. رفتم پیش منشی و خیلی با احتیاط موضوع رو بهش گفتم. گفت اتفاقا خودم هم متوجه شدم و حتما هفته دیگه میگم بیان تمیز کنن. گفتم این کف باید ضد عفونی بشه به نظرم. 
نشون به اون نشون که این هفته حسابی تمیزکاری کردند و رنگ کف دو درجه روشن شد! رفتم پیش همکارم گفتم ببین!دیدی ترتیب اثر دادن! گفت البته برای سیستم ایمنی بدنت بهتره که اینجا خیلی تمیز نباشه!!! 

اولین هفته بعد تعطیلات مثل برق گذشت. اینقدر سریع رو چرخه افتادم که اصلا نفهمیدم کی ۵ شنبه شد. چند تا تصمیم برای کار کردنم گرفتم که فکر کنم کمک کنه به برقرار کردن بالانس در زندگی. یکی از تمریناتی که دارم انجام میدم گوش دادن به پادکست یا حتی کتاب صوتیه در راه رفت و برگشت . خیلی تصمیم خوبی بوده و فعلا راضیم، هوا هم داره خوب میشه و من بابت این روزهای بلند بی نهایت شاکرم. 

 سیل ایران بدجوری ذهنم رو مشغول کرده و نمی دونم بهترین راه کمک کردن به هموطنانم چیه؟ دارم بررسی می کنم.