"You maybe my grandmother, but it doesn't mean I have to love you, you know"
from Olive Kitteridge by Elizabeth Strout
تولد سی و اندی سالگی ام هم فرا رسید. چه خوب که خانواده ، همکاران و دوستانی دارم بهتر از آب روان که هر سال باعث میشن روز تولدم بهم خوش بگذره . همسر این هفته ۴۰ ساله میشه و به نظرم روز خیلی مهمی پیش رو داریم. هدیه اش رو قراره دو ماه دیگه بگیره ولی سعیمون رو می کنیم که آخر هفته شادی داشته باشم و جشن دو نفره ویژه ای داشته باشیم. این آخر هفته تعطیلات عید پاکه و اینجا مردم مشغول تدارک صبحانه عید ، خرید شکلات تخم مرغی، رنگ کردن تخم مرغ و سرگرمی برای بچه ها هستند. من هرسال آدینه نیک هم علاوه بر دوشنبه عید پاک تعطیل بودم اما کمپانی جدید این روز تعطیل نیست ولی خوب به شوق آخر هفته طولانی بهاری خوشحالم.
اولین هفته بعد تعطیلات مثل برق گذشت. اینقدر سریع رو چرخه افتادم که اصلا نفهمیدم کی ۵ شنبه شد. چند تا تصمیم برای کار کردنم گرفتم که فکر کنم کمک کنه به برقرار کردن بالانس در زندگی. یکی از تمریناتی که دارم انجام میدم گوش دادن به پادکست یا حتی کتاب صوتیه در راه رفت و برگشت . خیلی تصمیم خوبی بوده و فعلا راضیم، هوا هم داره خوب میشه و من بابت این روزهای بلند بی نهایت شاکرم.
سیل ایران بدجوری ذهنم رو مشغول کرده و نمی دونم بهترین راه کمک کردن به هموطنانم چیه؟ دارم بررسی می کنم.