هفته ای که گذشت تابستون داشتیم یه تابستون گرم و مرطوب. بعضی روزها بعد از کار رفتیم قدم زدیم و بستنی خوردیم بعضی روزها توی خونه ولو شدیم. چیزی که این روزها ناراحتم می کنه اینه که میرم بیرون و می بینم که مردم نسبت به طبیعت و کوچه و خیابان بی اهمیت شدن و همه جا زباله می ریزن. شاید هم این شهرستان جدید اون قدرها تمیز نیست نمی دونم ولی این روزها بیشتر به نظرم میاد.
دیروز بعد از چندین و چند ماه رفتیم مهمونی و معاشرت کردیم. یادش بخیر زندگی قبل از کووید شیرین تر بود و میشد راحت یه دوست رو در آغوش کشید و فکر کنم قدرش رو ندونستیم.
از هفته دیگه تعداد بیشتری از همکارها میرن سرکار.من همچنان هفته ای یک روز میرم. باید کماکان خیلی مراقب باشیم. این ویروس شوخی بردار نیست.
چند وقت بود نخونده بودمت. چرا اینقدر وقت کم میاریم. دلم برات تنگ شده. کی میاین پیش ما؟