همه این روزهای آخر اقامت در یک جایی و یک شهری آمیخته با حس و حال عجیبیه: آخرین نگاهها به در و دیوار شهری که مدتی خانه ات بوده، آخرین خریدها و لحظات آخر جمع و جور کردن و مهیا کردن آشپزخانه برای مردی که (تقریبا) هیچ از آشپزی نمی دونه، کمردردهای ناشی از خستگی و بدو بدو و تلفنهای دقیقه نود و ...و ...و....
فکر می کنم تصمیم درستی گرفتم یا گرفتیم. یک جایی باید دل رو زد به دریا و راهی شد همین!