گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

مرور هفته

  • امروز آخرین روز کاری هفته است. من پشت میز کارم هستم و کمی‌ از زیر فشار کارهای امروز که بیشتر خلاصه میشد به برنامه ریزی و جواب دادن به ایمیل‌ها و چند تلفن مهم، سر بلند کرده ام. خروشید به نیمه راست صورتم میتابه، شیر قهوه‌ام رو تمام و کمال نوشیده‌ام و از همه مهمتر میدونم که خانواده‌ام در سلامت هستند. این یعنی‌ خود زندگی‌!
  • طبق درخواستم یه کارتن برام آوردند. قرار وسایل کارم رو توش بگذارم و با پست به محل کار جدیدم بفرستند. از روز اول کارم نسبت به این محیط احساس موقتی بودن داشتم. اصلا اهل دل بستن به این میز و صندلیها نیستم. همزمان با من سه‌ همکار دیگه هم اینجا مشغول به کار شده بودند که حالا همهٔ اونها از این کمپانی رفتند. من موندم اما به زودی به مکان جدیدی منتقل میشم. کمی‌ بابتش هیجان زده هستم ولی‌ فکر می‌کنم خوب پیش بره. خوشحالم که شانس این رو پیدا کردم که یه تجربه جدید کسب کنم هرچند که آسمان همه جا به یک رنگه (حالا زمینش نه!).
  • دیشب بعد از مدت‌ها وقتی‌ مهربان همسر از دوچرخه سواری‌ برگشته و مشغول استحمام بود، با خوندن یه پست مخصوص عصر پنجشنبه در تلگرام بغضم ترکید و حسابی‌ اشک ریختم. هر روزی که می‌گذره به نظرم جای پدرم بیشتر و بیشتر خالیه. در واقع وقتی‌ شما یک نفر از اعضا خانوادتون رو از دست میدین روز‌های اول به نسبت روز‌های در پیش رو راحت‌ترین روز‌ها هستند چون هنوز چیزی از عمق فاجعه نمیدونید!

نظرات 1 + ارسال نظر
سحر خانم جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 17:13 http://sahar8.vba.ir

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
96518

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد