دلشورههای مادرانه و نگرانیهای پدرانه زیباترین احساساتی هستند که دو موجود میتوانند بدون هیچ توقعی به تو داشته باشند. به مادر گفتم نگران من نباش همهچیز به نظر تحت کنترله. گفت: من نگرانم که تو استرس بگیری. الهی که من قربون دلت بشم. من که میدونم تو هیچی نمیگی اما بخش بزرگی از هوش و حواست پیش منه.
خونه موقتم رو دوست دارم. دیروز صبح میخواستم نقش یک همسر مهربان و کدبانو رو بازی کنم و برای همسر نیمرو درست کنم که متوجه شدم اجاق برقی کار نمیکنه. یاد روزهای اول مهاجرت به هلند افتادم که ماشین لباس شویی ساختمان راه نیفتاده بود و بابا در اولین و آخرین ایمیلش به من سفارش کرد که نگران نباشم این چیزها حل میشه. منم الان خودم رو زدم به بی خیالی و مثلا این قضیه برام مهم نیست!
مهربان همسر تا جای که از دستش بر اومد تو این جابجایی به من کمک کرد و من خیلی ازش ممنونم.
فردا اولین روز کاریه و من خیلی بهش فکر میکنم. امیدوارم شروع خوبی باشه.
مبارک باشه جابجایی. موفق باشید. به مهربان همسر هم سلام برسونید.
merci