گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

روزهای کووید ۱۹: قسمت سی و ششم

*لاک داون تا ۹ فوریه تمدید شده. با همه این حرفها و  اینکه از ششم ژانویه واکسیناسینون کادر درمان در هلند شروع شده ، هنوز آمار مبتلایان بالاست و وضعیت بیمارستانها اصلا خوب نیست.برای کشوری با هفده هجده میلیون نفر جمعیت ثبت روزی شش -هفت هزار بیمار اصلا جالب نیست. مردم اینجا هم عقیده ای به دیسیپلین و اطاعت از دستور ندارند، جریمه ای هم مثلا برای ماسک نزدن و دور هم جمع شدن وجود نداره بنابریان کاهش تعداد بیماران در مدت زمان کوتاه غیر ممکن به نظر میرسه. طبق آمار تا امروز چهل و پنج هزار نفر واکسینه شده اند و از دوشنبه میرن خانه های سالمندان و مراکز نگهداری معلولان . طبق جدولی ارائه شده تا اول پاییز باید تمام مردم  این کشور واکسینه بشن البته با این امید که محموله های واکسن به موقع به دست دولت برسه.

**امروز روز دوم مرخصی زایمان من بود. وقتی بهم گفتن می تونی از شش هفته قبل از تاریخ زایمانت بری مرخصی گفتم ترجیح میدم چهار هفته قبلش برم و از اون طرف زمان بیشتری با بچه ام بگذرونم ولی واقعلا دوهفته آخر سخت بود به خصوص که تعداد جلسات در دوره کرونا بی نهایت زیاده. امیدوارم بتونم قبل از تولد پسرم یه سری از کارهای مربوط به خونه رو انجام بدم ولی اگر نشد هم مهم نیست کارهای اصلی همگی انجام شده و من و همسر خیلی منتظریم.


روزهای کووید ۱۹: قسمت سی و پنجم

تعطیلات کریسمس ۲۰۲۰ را می گذرانیم. قبل از تعطیلات به یکباره وارد لاک داون کامل شدیم. وضعیت با ماه مارچ فرق کرده. حالا آگاهی بیشتری نسبت به ویروس هست و واکسن هم داره به مرحله نسبتا خوبی رسیده اما ویروس در خیلی از نقاط جهش پیدا کرده و ۷۰درصد سریعتر منتقل میشه. همگی بر این باوریم که سال ۲۰۲۰ به سرعت برق و باد گذشت و ما چیزی ازش نفهمیدیم. آیا این سال واقعا باید جز عمر مفید ما حساب بشه؟ 

چیزی که به نظر میرسه اینه که ما حداقل تا بهار آینده درگیر این بیماری و ویروس خواهیم بود.


روزهای کووید ۱۹: قسمت سی و چهارم

به روزهای آخر ماه نوامبر رسیده ایم و تا چشم بهم بزنیم سال ۲۰۲۰ به پایان میرسه. مشغول بستن پروژه ها هستیم  که داستان خودش رو  داره به خصوص پروژه های کپیتال و دردسرهای پرداخت های مالی و سبز شدن چراغ ها. یکی از پروژه هامون که خیلی براش زحمت کشیدم هفته پیش یه جایزه مهم برد و همه مون رو خوشحال کرد. ازم خواسته بودند که برای نشریه داخلی یه مطلب کوتاه بنویسم منم نوشتم و عکس تکنسینی که باهام کار کرده رو ضمیمه کردم و امروز فرستادم بره برای چاپ. آدم مودب و زحمت کشیه و حد و حدود خودشو میدونه، باید ازش تجلیل میشد که لااقل بعضی ها یاد بگیرند.

نشستن مداوم برام سخت شده  منتها چاره ای ندارم و باید یه سری کارها رو  قبل از مرخصی زایمانم تموم کنم. خوبی از خونه کار کردن اینه که می تونم هر از گاهی روی کاناپه دراز بکشم و بدیش اینه که تحرکم کم شده. 

اتاق پسرم آماده شده و خودمون هر روز میریم توش سرک می کشیم و کیف می کنیم. منتظر بسته مامانی هستم که برسه و‌ از نزدیک ببینم چه چیزهای خوشگلی برامون تدارک دیده. بی صبرانه هم منتظر آلبالوخشکه هایی هستم که با دستهای مهربونش برام خشک و بسته بندی کرده .

شبها با همسر فیلم یا سریال می بینیم . هفته پیش مینی سریال گ/ا/م/ب/ی و/ز/ی/ر رو دیدیم و هر دو خیلی دوست داشتیم. هم‌سوژه خیلی خوب هم بازی ها و‌تصویر برداری. 

روزهای کووید ۱۹: قسمت سی و سوم

اینقدر دست شستم و به همه جا الکل زدم کم کم دچار وسواس شده ام. امشب همسر دو نفر رو آورده بود که اندازه پنجره ها رو بگیرند برای نصب کرکره برقی. آخر کار تصمیم گرفت که پنجره آشپزخونه رو هم بهشون نشون بده. من در حال آشپزی بودم و اصلا آمادگی حضورشون رو نداشتم به خصوص که دیدم ماسک هم نزدند. با وحشت کنج آشپزخونه خشکم زده بود . فرزاد سعی می کرد آرومم کنه اما من تمام مدت تو فکر ویروسهای احتمالی بودم که فضای آشپزخونه رو پر کرده بودند. وقتی رفتند من اصلا نمی دونستم الان باید کجا رو تمیز کنم؟ به چند نقطه الکل اسپری کردم و در به سمت خیابون رو جهت تهویه هوا باز کردم. همسر هم به در و دستگیره های طبقه اتاق خوابها الکل می زد. خلاصه نیم ساعتی طول کشید تا فضا به حالت عادی برگرده. برای شام سوپ سبزیجات پخته بودم. با هر قاشقی که به دهن می بردم آرزو می کردم که اگه ویروسی وارد بدن ما شده به سمت معده راهنمایی بشه

روزهای کووید:قسمت سی و دوم

هفته گذشته مثل برق و باد گذشت. دورکاری هم به نوعی بلای جان ما شده. نشستن طولانی پشت میز و‌ مونیتور اصلا راحت نیست. اواسط پندمیک سعی کردیم آفیس هامون رو تا حدی مجهز کنیم: همسر مونیتورش رو همون روزهای اول دورکاری از محل کارش آورد خونه، منهم‌ کیبورد و مونیتورم رو آوردم. بعد از مدتی چون گهگاهی می رفتم آفیس ، مونیتورم رو برگردوندم و برای خونه یه مونیتور نسبتا خوب خریدم. این هفته به توصیه لیدرم برای خودم یه توپ بزرگ پیلاتس خریدم که گاهی روش بنشینم و کار کنم ( امیدوارم بشه!) قرار هم گذاشتیم بعضی از جلساتم رو در صورت امکان در حال پیاده روی انجام بدم. این دومی خیلی سخت به نظر میرسه چون اغلب مواقع من باید یا مطلبی  رو تایپ کنم یا به اشتراک بگذارم و یا باهم همفکری کنیم  خلاصه که آسون به نظر نمیاد.