از روز دوشنبه به ما اعلام کردند که باید از خونه کار کنیم و اجازه رفتن به آفیس رو نداریم. هر روز صبح لیدرمون برامون جلسه گذاشته تا هم به عنوان یه تیم از هم خبر داشته باشیم و هم اینکه اگه خبر خاصی از جانب مدیریت باید به ما انتقال داده بشه تو جلسه صبحگاهی این کار صورت بگیره. کار کردن از خونه برای امثال منی که عادت ندارن دائم از راه دور کار کنن کمی سخته.حداقل اولش سخته. این سه چهار روز اینقدر کار رو جدی گرفتم و ساعات طولانی پشت کامپیوترم نشستم و تو جلسات متعدد شرکت کردم که آخر شب واقعا احساس خستگی شدید دارم. باید سعی کنم کمش کنم. شکایتی ندارم البته، چون واقعا کارم رو دوست دارم.
دولت هلند از مردم خواسته که توی خونه بمونن و اگه می تونن از راه دور کار کنن. هنوز تصمیم به «بستن» کشور نگرفتن ولی بعضی کشورها مثل بلژیک و فرانسه و اسپانیا و آلمان این کار رو کردن. تعداد مریضها مرتب داره بالا میره و واقعا نمی دونیم تا کی این وضع ادامه پیدا می کنه. لابد تا وقتی ۶۰-۷۰ درصد مردم مبتلا بشن و سطح ایمنی بالا بره. ما امروز از مدیران شرکت شنیدیم که دو نفر از همکارانمون مبتلا شدن و این می تونه دلیل فرستادن بیشتر ما به خونه باشه. میگم بیشتر ،چون خط تولید همچنان کار می کنه اما به صورت شیفتی کارمندان و کارگران میرن سر کارشون. قسمت تحقیقات که ما باشیم ۹۹٪ خونه ایم. مرتب هم برامون پروتکل های مختلفی میاد برای حفظ بازدهی و ارگونومی و غیره.
امروز صبح ساعت ۸ صبح رفتم خرید. فکر کرده بودم که خیلی زرنگم و سوپرمارکت شلوغ نیست! وقتی وارد شدم متوجه شدم که تعداد زرنگهای شهر زیاده
خریدهامو تو ماشین گذاشتم و سری زدم به گل فروشی. دو دسته گل لاله خریدم و یه دسته گل سنبل به علاوه یه گلدون سنبل. وقتی رسیدم خونه همسر میز صبحونه رو چیده بود. صبحونه خوردیم و هر کی رفت سر کارش. اتاق زیر شیروونی رو به قول خودمون اتاق فرهنگیش کردیم و میز تحریرو صندلیمون هم اونجاست. قرارمون اینه که یه روز من اونجا کار کنم یه روز فرزاد. امروز من پایین پشت میز نهارخوری کار می کردم و بین کارهام میز هفت سین رو چیدم و نهار درست کردم.
تو این ۱۱ سالی که اروپا زندگی می کنم غیر از سالی که عروسی برادرم بود و من خرداد رفتم ایران، هرسال عید یا من ایران بودم یا مامانم اومده بود پیشم. امسال خیلی دلم گرفته که از هم دوریم... کاری از دستم بر نمیاد متاسفانه. امیدمون به پایان این روزهای تار و پر از ابهامه ودیدار دوباره.
این هفته منتظر تولد دختر برادرم هستیم که قدم رو چشم ما بگذاره و به زندگی ما رنگ شادتری بده❤️
اپلیکیشن اخبار هلند رو روی موبایلم نصب کرده ام این چند روز مرتب اخبار رو دنبال می کنم. امروز همه منتظر ساعت ۱۷:۳۰ بودیم تا دولت بیانه های جدیدش رو از طریق رسانه ها اعلام کنه. اهم اخبار: تمام مدارس و مهد کودک ها تا اطلاع ثانوی تعطیل، رستورانها، بارها، کلاب ها، کافی شاپها و کلوب های ورزشی تعطیل. البته مدارس و مهدکودک ها موظفند که به بچه های کارمندان بهداشت و درمان و حمل و نقل و امور آموزش، خدمات ارائه کنند. چنین بیانه ای درسته که به آدم میفهمونه که سلامت جامعه جدی گرفته شده اما خیلی هم دلهره آوره. امروز دلم می خواست فضای خونه رو کمی بهاری کنم و شیرینی عید بپزم. دیدم که آرد ندارم. برای خرید وسایل شیرینی پزی و ماهی شب عید راهی سوپر مارکت شدم همه چی بود به غیر از آرد گندم!!! سه تا سوپرمارکت رفتم و جارو شدن آرد گندم و قفسه های نیمه خالی شیر مدت دار خیلی به چشمم خورد. توی سوپرمارکت سوم یه خانواده هندی رو دیدم که جعبه جعبه شیر مدت دار می خریدند.
در این گیر و دار عمه ام و همسرش رفته اند الی کانته اسپانیا!!! هم براشون خوشحالم که آب و هوا عوض می کنند و هم نگران که چطور سه شنبه برمی گردند هلند؟!
اینقدر دستهام رو شستم و زخم شدند که دیگه کرم مرطوب کننده جوابگو نیست!
همه چیز خیلی با شتاب پیش میره. انگار چرخ زندگی افتاده دست کسی که فقط داره تخت گاز میره و تصمیم جدی به کم کردن جمعیت کره زمین داره.
از دیروز استان «براباند» که ما درش زندگی می کنیم تاحدی به عنوان استان خطر اعلام شده و مرتب به تعداد مریض هاش اضافه میشه. امروز تو اخبار هلند خوندم که تو بیمارستانی که هفته پیش رفته بودم دو تن از کارمندان بخش قلب مبتلا شده اند. تو بیمارستان شهر بردا هم ۸ تا از کارمندان جواب تستشون مثبت اعلام شد و مریض شدن چند دانش آموز مدرسه ای رو تعطیل کرده.
نخست وزیر هلند دیروز گفت که اونهایی که می تونن از خونه بیرون نیان و از خونه کار کنند. امروز همکارم می گفت نکنه استان ما بشه مثل شمال ایتالیا؟!
در برگشت به خونه سری به سوپرمارکت زدم و کمی خرید کردم با فرض اینکه شاید مجبور شیم دو سه هفته تو خونه بمونیم تا دوره پیک بیماری بگذره.
اخباری که از ایران و البته مازندران میرسه خیلی نگران کننده است. شاید بهترین رویکرد همون روش کره جنوبی و چین باشه که شهرها رو با زور قرنطینه کردند.
شاید ۴۰ سال دیگه کسی نوشته های این روزها رو بخونه و تعجب کنه و از پایین بودن سطح دانش در مقابله با این ویروس.