گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

روزهای کووید ۱۹: قسمت دوازدهم

وسایل صبحانه را از روز کانتر آشپزخونه جمع می کنم، همه ظرفهای کثیف رو می چینم توی ماشین ظرفشویی، کره و مربا و‌پاکت شیر رو میگذارم توی یخچال، اسکاچ و مایع ظرفشویی رو برمیدارم و میفتم به جان سنگ کانتر. نیم ساعت بعد همسر با دو‌کیسه بزرگ از خرید سوپرمارکت برمی گرده . اول کیسه ها رو میگذاره توی انباری کنار پذیرایی، بعد من دونه دونه وسایل رو‌ جدا می کنم، می گذارم روی کانتر : میوه ها و سبزیجات رو داخل سینک میریزم برای شستشو و سطل ماست و بطری شیر و‌ظرف زیتون رو با دقت با اسکاچ می شورم. وقتی همه وسایل توی یخچال جاسازی شد دوباره سنگ کانتر رو با دقت می شورم. بعد نوبت کف آشپزخونه است که با بخارشور شسته بشه و بعد هم کف پذیرایی رو تی می کشم. جلوی در وروی رو هم بلافاصله با بخار شور تمیز می کنم. موکت دم در رو هم میبرم توی وان و با آب داغ و شامپو به جونش میفتم. این وسط مراقبم که به سر و صورتم دست نزنم! چند بار هم با فرزاد چک می کنم که حتما دستهاش بشوره.

اینها بخشی از فعالیتهای شستشوی این روزهاست که پدر منو دراورده. کرم دست رو برمیدارم و با دقت پشت دستها و انگشهام رو چرب می کنم. گوشی تلفنم رو برمیدارم و به مامانم که چند روزه دچار سرگیجه شده زنگ می زنم. قبل یا بعدش هم سرچ می کنم ببینم چه ماده غذایی برای سرگیجه خوبه؟ از مامانم خواسته ام که مرتب فشار خونش رو اندازه بگیره و یادداشت کنه: چیز عجیبی به نظر نمیاد ولی متغیره. خدا رو شکر بالا نمیره. هرچند که تو خونواده ما فشار خون بالا رایج نیست. هیچ دکتری هم در دسترس نیست. ازش می خوام دارووی که از داروخانه گرفته رو با خانم پسرخاله ام که دکتر داروسازه چک کنه. هر ازگاهی ازم میپرسه: الان کی مامان کیه دقیقاً؟

از دختر کوچولوی برادرم هم مرتب عکس و فیلم دریافت می کنیم و قند توی دلمون آب میشه. به نظر من بچه شون به عمه اش رفته یا میره.

توی هلند آمار فوتی های کرونا نزدیک به هشتصد نفر شده و حدود یازده هزار نفر پاسخ تستشون مثبت بوده. قراره روز سه شنبه دولت اعلام کنه که برنامه اش برای ماه آپریل به بعد چیه؟ 

جالبه که ما به وجود ویروس کرونا عادت کردیم و این ترس از مریض شدن داره کم کم جاش رو به ترس از آینده نامعلوم میده. برای مثبت کردن فضا ورزش و موزیک و رقص رو بیشتر جدی می گیرم. کلاسهای آنلاینم هم برقراره و منم به نوبه خودم کمک می کنم که جدی پیش بریم.

هفته دیگه قرار بود مسابقه تست مستر به میزبانی کلاب تیلبورخ برگزار بشه ولی به جاش مسابقه آنلاین داریم. این بار من داور هستم و تجربه جالبیه برام. امروز یه مسابقه نمونه برگزار کردیم  تا تمرینی کرده باشیم. برنامه زوم واقعا خوبه و برای هندل کردن کارها و کلاسهای آنلاین خیلی خوب جواب میده.



روزهای کووید ۱۹: قسمت نهم

امروز رو با کوفتگی و بی حالی  شروع کردم اما مثل تمام یک هفته گذشته لباس مرتب پوشیدم حسابی آرایش کردم ، عطر زدم و سعی‌کردم به خودم روحیه بدم. همسر که رفت برای دوچرخه سواری روزانه اش، شروع کردم به تهیه نهار و البته تلفنهای تبریک عید. این بین موسیقی هم به راه بود و دیدن عکسهای دخمل کوچولو و گاهی فیلمهاش حسابی بهم انرژی مثبت میداد.

تو خبرهای خونده بودم که دیروز تو مناطق شمالی و راندستاد، جمعیت زیادی رفته بودند ساحل تا از هوای بهاری لذت ببرند!!! خدا رو‌ شکر امروز رویه بهتری پیش گرفته شده حالا یا با زور قانون یا خود مردم. مردم کم و بیش از هم و یا از دولت گله می کنند ولی وقتی به زندگیشون نگاه می‌کنی میبینی خودشون هم‌ ۱۰۰٪ رعایت نمی کنند به عنوان مثال خانواده های بچه دار همچنان باهم در حال مراوده هستند در صورتی که همه می دونیم بچه ها به شدت ناقل بیماری هستند. 

دیروز عصر یک ساعتی توی حیاط نقلیمون وقت گذروندم و بعضی از پیچکهای توی باغچه رو از جا کندم و خاک بخشی از باغچه  رو زیرو رو کردم. دلم می خواد دو تا بوته گل رز توی باغچه بکارم ولی با این وضعیت نمیشه رفت فروشگاه و خرید کرد! ترجیح می دم امسال از چنین خواسته هایی چشم پوشی کنم اما توصیه های بهداشتی و پزشکی رو‌ جدی بگیرم.

فردا روز خیلی پر جلسه ای پیش رو دارم اما دلم می خواد بعدش برم کمی پیاده روی یا  بدوم.

روزهای کووید ۱۹:قسمت هشتم

بهار و نوروز ۱۳۹۹ هم از راه رسید. هوای این روزها خیلی خوبه ! درسته که گرم نیست اما آفتابی و دلنشینه. امسال بهترین عیدی همه زندگیمو گرفتم: دختر نازنین برادرم بدنیا اومد و شد متولد ۱-۱-۱۳۹۹.   همه به خصوص مامانم خیلی خوشحال هستیم و برای چند ساعتی حواسمون  از اخبار مرگ و میر کرونا پرت شد. 

این بیماری مرگبار تمام ابعاد زندگی ما رو تحت تاثیر قرار داده. عید هم حال و هوای هر ساله اش رو نداره. چند روزه که تک و توک سرفه می کنم و با هر سرفه می گم نکنه این کرونا باشه؟! از ته مونده های چهارتخمی که چند سال پیش از ایران آوردم برای خودم دم میکنم و می خورم. به نظرم بهتر شدم پس فکر می کنم که کرونا نیست چون با این چیزها خوب نمیشه.

دیروز تو خبرها خوندم که تعدادی از مریض های کرونایی استان ما رو به بیمارستانی در شمال هلند منتقل می کنند. آمبولانس  اتوبوسی مخصوص این کار رو نشون میداد که به نظرم خیلی ‌جالب و مجهز اومد. چند شب پیش راس ساعت ۸ مردم هلند از پنجره خونه هاشون برای کادر درمان کف زدند. فشار زیادی این روزها رو شونه هاشونه .


روزهای کووید ۱۹: قسمت ششم

 اپلیکیشن اخبار هلند رو روی موبایلم نصب کرده ام  این چند روز مرتب اخبار رو دنبال می کنم. امروز همه منتظر ساعت ۱۷:۳۰ بودیم تا دولت بیانه های جدیدش رو از طریق رسانه ها اعلام کنه. اهم اخبار: تمام مدارس و مهد کودک ها تا اطلاع ثانوی تعطیل، رستورانها، بارها، کلاب ها، کافی شاپها و کلوب های ورزشی تعطیل. البته مدارس و مهدکودک ها موظفند که به بچه های کارمندان بهداشت و  درمان و حمل و نقل و امور آموزش، خدمات ارائه کنند. چنین بیانه ای درسته که به آدم میفهمونه که سلامت جامعه جدی گرفته شده اما خیلی هم دلهره آوره. امروز دلم می خواست فضای خونه رو کمی بهاری کنم و شیرینی عید بپزم. دیدم که آرد ندارم. برای خرید وسایل شیرینی پزی و ماهی شب عید راهی سوپر مارکت شدم همه چی بود به غیر از آرد گندم!!! سه تا سوپرمارکت رفتم و جارو شدن آرد گندم و قفسه های نیمه خالی شیر مدت دار خیلی به چشمم خورد. توی سوپرمارکت سوم یه خانواده هندی رو دیدم که جعبه جعبه شیر مدت دار می خریدند. 

در این گیر و دار عمه ام و‌ همسرش رفته اند الی کانته اسپانیا!!! هم براشون خوشحالم که آب و هوا عوض می کنند و هم نگران که چطور سه شنبه برمی گردند هلند؟!

اینقدر دستهام رو شستم و زخم شدند که دیگه کرم مرطوب کننده جوابگو نیست!