تعطیلات کوتاه عید پاک شروع شده. هرسال این موقع از سال هوای اروپا مطبوعه و گاهی هم مثل امسال هوا گرم میشه البته منظور از گرما دمای حدود ۲۱-۲۲ درجه است. همسر کماکان هر روز ورزش می کنه من اما در اوقات بیکاری بیشتر خودم رو توی خونه مشغول می کنم.
امروز شنبه است و من وسایل نقاشی رو که چند روز پیش آنلاین خریداری کرده بودم بیرون آوردم و ترکهای دیواری که می خوام رنگش کنم رو با بتونه پوشوندم. بعد از نهار با سنباده سطح بتونه خورده رو صاف کردم تا آماده نقاشی بشه. برای امثال من که این کارها رو تو نوجوونی یاد نگرفتیم استفاده از اینترنت و یوتیوب برای یاد گرفتن و ایده پردازی چیز خوبیه. یکی از دیوارهای آپارتمان دنهاخمون رو هم من رنگ کردم و این تجربه دوممه. کلا از رسیدگی به خونه لذت می برم و برام مهمه که یه ابتکاراتی به کار ببریم که خونه رو متفاوت بکنیم. جدای ازون در و دیوار زخمی و بی روح منو کلافه می کنه. قبل از بتونه کاری یکی از پادکستهای دنباله دار و جدید علی بندری رو گذاشتم و بعد شروع کردم به کار.
سر ظهر که همسر رسیده بود خونه و در گاراژ رو باز کرده بود، فرصت رو غنیمت شمردم سریع رفتم دستکش کارمو دستم کردم و چند تا علف هرز رو از باغچه جلوی خونده کندم. ماشالله پشت کار خوبی دارن این علف هرزها در رویش.با یه چرخ توی باغچه میشه به راحتی یه مشت علف هرز بیرون کشید و دور ریخت.
وسایل صبحانه را از روز کانتر آشپزخونه جمع می کنم، همه ظرفهای کثیف رو می چینم توی ماشین ظرفشویی، کره و مربا وپاکت شیر رو میگذارم توی یخچال، اسکاچ و مایع ظرفشویی رو برمیدارم و میفتم به جان سنگ کانتر. نیم ساعت بعد همسر با دوکیسه بزرگ از خرید سوپرمارکت برمی گرده . اول کیسه ها رو میگذاره توی انباری کنار پذیرایی، بعد من دونه دونه وسایل رو جدا می کنم، می گذارم روی کانتر : میوه ها و سبزیجات رو داخل سینک میریزم برای شستشو و سطل ماست و بطری شیر وظرف زیتون رو با دقت با اسکاچ می شورم. وقتی همه وسایل توی یخچال جاسازی شد دوباره سنگ کانتر رو با دقت می شورم. بعد نوبت کف آشپزخونه است که با بخارشور شسته بشه و بعد هم کف پذیرایی رو تی می کشم. جلوی در وروی رو هم بلافاصله با بخار شور تمیز می کنم. موکت دم در رو هم میبرم توی وان و با آب داغ و شامپو به جونش میفتم. این وسط مراقبم که به سر و صورتم دست نزنم! چند بار هم با فرزاد چک می کنم که حتما دستهاش بشوره.
اینها بخشی از فعالیتهای شستشوی این روزهاست که پدر منو دراورده. کرم دست رو برمیدارم و با دقت پشت دستها و انگشهام رو چرب می کنم. گوشی تلفنم رو برمیدارم و به مامانم که چند روزه دچار سرگیجه شده زنگ می زنم. قبل یا بعدش هم سرچ می کنم ببینم چه ماده غذایی برای سرگیجه خوبه؟ از مامانم خواسته ام که مرتب فشار خونش رو اندازه بگیره و یادداشت کنه: چیز عجیبی به نظر نمیاد ولی متغیره. خدا رو شکر بالا نمیره. هرچند که تو خونواده ما فشار خون بالا رایج نیست. هیچ دکتری هم در دسترس نیست. ازش می خوام دارووی که از داروخانه گرفته رو با خانم پسرخاله ام که دکتر داروسازه چک کنه. هر ازگاهی ازم میپرسه: الان کی مامان کیه دقیقاً؟
از دختر کوچولوی برادرم هم مرتب عکس و فیلم دریافت می کنیم و قند توی دلمون آب میشه. به نظر من بچه شون به عمه اش رفته یا میره.
توی هلند آمار فوتی های کرونا نزدیک به هشتصد نفر شده و حدود یازده هزار نفر پاسخ تستشون مثبت بوده. قراره روز سه شنبه دولت اعلام کنه که برنامه اش برای ماه آپریل به بعد چیه؟
جالبه که ما به وجود ویروس کرونا عادت کردیم و این ترس از مریض شدن داره کم کم جاش رو به ترس از آینده نامعلوم میده. برای مثبت کردن فضا ورزش و موزیک و رقص رو بیشتر جدی می گیرم. کلاسهای آنلاینم هم برقراره و منم به نوبه خودم کمک می کنم که جدی پیش بریم.
هفته دیگه قرار بود مسابقه تست مستر به میزبانی کلاب تیلبورخ برگزار بشه ولی به جاش مسابقه آنلاین داریم. این بار من داور هستم و تجربه جالبیه برام. امروز یه مسابقه نمونه برگزار کردیم تا تمرینی کرده باشیم. برنامه زوم واقعا خوبه و برای هندل کردن کارها و کلاسهای آنلاین خیلی خوب جواب میده.