برگشتم... دو هفته تعطیلات وصل شد به یک هفته کلاس فشرده و بازدید از
کارخونه و در نهایت آخر هفته در کنار مهربان همسر. تهران رفتنهای من هر بار
از نوعی دیگر است! همیشه یک داستانی در جریان است. این بار هم پیش
لرزههای مهاجرت برادر و چشمهای نگران مادر و حجم بیش از پیش مسئولیتهای
من.
اینها نیز بگذرد....