سکانس ۱: چند هفته پیش با مدیر دپارتمان جلسه اسکایپ دستم. تمام درخواست هام را نوشته بودم (که بیشتر از انگشتان یک دست نبود) تا همه را باهم بحث کنیم. صحبت رسید به اینجا که منابع/// انسانی باید تصمیم نهائی را بگیرد (اونجای آدم دروغگو)!!! به مدیر محترم (اییان) گفتم من مطمئنم برای این یک قلم شما اختیار محض دارید. گفت الا و بلا نه. گفتم ولی اگر کنار درخواست سه تا ستاره بگذارید همه چیز حل میشود. در ثانی منابع ///انسانی از کی تا به حال حافظ منافع کارمندان بود که این دومین موردش باشد؟ گفت نسیم تو خیلی غیر منصفانه برخورد میکنی! بعد با تته پته ادامه داد: اینها چون اغلب خبرهای بد به کارمندان میدهند مغضوب هستند. مطمئنم خودش هم میدانست که همه ماجرا این نیست.
سکانس ۲: با رئیس آیندهام جلسه اسکایپ داشتم گفت منابع/// انسانی گفته در حال گذار از سیستم قدیم به جدید هستند و نمیتوانند فعلا پیگیر کار من باشند! گفتم اینها سالی یک بار کار میکنند آنهم اینطور. خندید و گفت ایشان رئیس ما و سرور ما هستند نه در خدمت ما!
نتیجه گیری: خدا گذر هیچ بنی بشری را به هر دلیلی به این قسمت از مجموعه نیندازد.