گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

تعطیلات کریسمس

به نقل مکان کردن به انگلیس که فکر می‌کنم میبینم که تو این یک سال زبان انگلیسیم خیلی‌ بهتر شده. خیلی‌ اصطلاح جدید یاد گرفتم و لهجه مردم برام آشناتر شده. کلاس پرزنتیشنی که میرم به اعتماد به نفسم کمک کرده و می‌تونم سریع تر تو محاورات فی البداهه واکنش نشون  و جواب بدم. حول و حوش کریسمس با آداب و رسوم مردم اینجا آشنا شدم:cracking, secret Santa,...

ناهار کریسمس امسال مهمون دختر عموی نازنین مامان بودیم در لندن. به ما خیلی‌ خوش گذشت و هدیه‌های جالبی‌ هم گرفتیم. در این چند روز با همسر ورزش کردیم، سریال مورد علاقمون رو دنبال کردیم، برای تعطیلات هیجان انگیز پیش رو برنامه ریختیم و کمی‌ هم تو سر و کله هم زدیم. سعی‌ کردم غذاهایی که دوست داره رو درست کنم و تا جایی که می‌شه واسه این دو هفته پیش رو انرژی ذخیره کنیم. دوست داشتم که باهم یه موزیکال میدیدیم اما انقدر تعطیلات لندن شلوغه که بهمون بلیت نرسید!


پی‌ نوشت:باید در یه پست جداگانه در مورد کتابهائی که امسال از ایران آوردم بنویسم: نمیدونم چرا انقدر فضا افسرده است؟!دیگه تا این حد؟!

مسافر

برادر کوچولوی من که حالا سی‌ سالگی رو رد کرده، امشب پرواز میکنه به سمت دیاری دیگه تا تجربه ائ‌‌ جدید به کوله بارش اضافه کنه. دیشب خواب میدیدم که خونه مامان هستم و آپارتمانش پر از چمدونه. چه کنم که از راه دور دلم پیششونه. براشوش آرزوی سلامتی‌ و موفقیت می‌کنم.


کی‌ با کی‌ بده؟

انگلیسیها از یک جهت خیلی‌ شبیه ما ایرانیها هستند و اونهم مزین بودن به خصلت آب زیرکاهی و دو رو بودنه. مثلا ما در ظاهر به دوست یا همکارمون  که به دیدنمون اومده میگیم الهی قربونت برم، خیلی‌ خوش اومدی! و در باطن:‌ ای مردشور ریختتو ببرن که بوی گند پیازی که خوردی داره خفم میکنه!  نمونه انگلیسیش هم رفراندوم ماه قبل بود: وقتی‌ جناب همکار فردای انتخابات میاد سر جاش میشینه و میگه خیلی‌ از نتیجه ناراحتم و گوشه دهانش کج می‌شه! اون وقته که من ایرانی‌ میفهمم در ماتحت مبارک مراسم بزن و بکوب به پاست! این انتخابات به من و امثال من خیلی‌ مربوط نیست. مملکت ابا و اجدادیشونه و به خودشون مربوطه چه می‌کنن. چیزی که خیلی‌ منو ناراحت کرده شنیدن حرفهای همکار پاکستانیه وقتی‌ میگه می‌خوام به خروج رای بدم فقط به خاطر آینده بچه هام چون خارجیا نیان و شغل مورد نظر اونها رو نگیرن! یا رئیس چینی‌ وقتی‌ در عین حالی‌ که می‌دونه من شهروندی هلند رو دارم جلوی همه ازم میپرسه: میتونی‌ رای بدی؟ راستی‌ قراره چی‌ بشه؟ و من تو عمق چشم‌های یخ بادومیش میخونم که اون هم خودش رو زده به اون راه که خارجیه! خلاصه در این دنیای دیوانه، خارجی‌ اگه بتونه حتما به خارجی‌ خنجر میزنه.

رفراندم

مردم بریتانیا امروز به پای صندوق‌های رای میروند تا از میا‌‌ن دو گزینه‌ خروج یا ماندن در اتحادیه اروپا یکی‌ را انتخاب کنند. حرف‌ها و حدیث‌ها زیاده و هر کس چیزی میگه. اکثریت معتقدند که دیر زمانیست چیزی به نام اتحادیه در عمل وجود نداره و این آلمان و بریتانیا هستند که بار خیلی‌ از کشورهای فقیر این قاره را به دوش میکشند. برای من خیلی‌ جالبه این ادعا چون به نظرم بر خلاف آلمان، بریتانیا خیلی هم اوضاع خوبی‌ نداره. باید تا صبح فردا صبر کرد تا فهمید نظر واقعی مردم چی‌ بوده.

در هر حال برای منی‌ که از جایی میا‌م که نظر مردم اندازه یه ... هم ارزش نداره اینجور رویداد‌ها بسیار جالب و آموزنده است.

Personal development

دیروز از طرف کمپانی یه برنامه آموزشی انفرادی داشتم که جزئی از برنامه انتقال من به بریتانیا بود. جناب مشاور یک روز تمام مهمان من بود. شاید برای منی که حدود هشت سال در کشور مجاور زندگی‌ کردم همهٔ مطالب جدید نبود اما خوب، بد هم نبود! پیشنهاد مشاور بیشتر و بیشتر قاطی‌ شدن و معاشرت کردن با مردم، قویتر کردن زبان انگلیسی، تماشای مرتب تلویزیون یا گوش دادن به رادیو، هوشیار بودن در محل کار و با سیاست برخورد کردن بود. این آخری برای من و امثال من که از نقطه‌ای از کرهٔ زمین میاییم که اونجا تقریبا همه چیز بر اساس احساسات  پیش میره، نکتهٔ قابل تأملیه! دو نکته اساسی‌ رو تو برنامه گذاشتم که روشون کار کنم. دلیلش هم اینه که فکر می‌کنم واقعا رو سطح کیفی کارم تاثیر میذاره.