گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

گل کو

گل کو می آید /گل کو می آید خنده به لب. / من ندارم سر یاس،/ زیر بی حوصلگی های شب، از دورادور/ ضرب آهسته پاهای کسی می آید.

ویکند در زیلاند

امروز هوا بسیار عالی بود. بعد از ورزش و نهار، همسر پیشنهاد کرد که بریم بیرون. منم گفتم بریم شهر فلیسینگن رو ببینیم که شهری ست ساحلی و مقصد خیلی از هلندی ها، آلمانی ها و بلژیکی ها برای تعطیلات تابستونی و ساحلی و موج سواری. 
همیشه وصف بلوار فلیسینگن رو شنیده بودم ولی خوب شنیدن کی بود مانند دیدن! ساعت حدودهای سه بعد از ظهر بود که رسیدیم و هوا گرم اما مطبوع. وقتی از خیابونی که ماشین رو پارک کرده بودیم، پیچیدیم توی بلوار و منظره رو به دریا رو دیدم به تمام تعریف ها حق دادم. ساحل زیبا با خیابان کناره تمیز و کافه های قشنگ بسیار چشم نواز بودند. هتل آپارتمانهای زیادی توی اون خیابون وجود دارند که پنجره هاشون رو به دریا باز میشن. 
این قسمت از هلند نسبت به مناطق مرکزی و غربی خلوت تره و همین مساله آرامش ساحل رو بیشتر می کنه. اونهایی که اهل موج سواری و قایق رانی هستند از زندگی در این منطقه یا سفر به اینجا لذت بیشتری می برند.
سری هم زدیم به مرکز شهر که نقلی و با مزه بود. ما رو یاد برایتون انگلیس انداخت اما خوب برایتون جذاب تر و بزرگتر بود.
بعد از دیدن شهر و خوردن بستنی تو آفتاب داغ سری زدیم به دو نقطه توریستی دیگه زیلاند که من ندیده بودم اما فرزاد با دوچرخه ازون جا رد شده بود. امکاناتی که برای توریست ها در نظر گرفته شده واقعا خوبه! سازه هایی آبی هلند هم که واقعا تحسین برانگیزند.

سفرنامه مالزی ۴

بارها گفته ام که آسیا رو خیلی دوست دارم : هم مردمش برام تازگی دارند ، هم تاریخ داره، هم طبیعت و هم غذاهای خوشمزه. برای کسی مثل من که شاغله و از خوردن هفتگی دست پخت مادر و خاله و عمه محرومه، سفر رفتن و تعطیل کردن آشپزخونه یه نعمته که بابتش مرتب خدا رو شکر می کنم. تو سفر مالزی چندین و چند آشپزخونه مختلف رو از هندی و چینی و تایلندی و غیره رو امتحان کردیم . میوه ها و سبزیچات هم تنوع زیادی داشتند. شاید اگر من تو آسیا زندگی می کردم گیاه خوار یا حتی وگان می شدم از بس که تنوع زیاده. 

ما یک روز رو اختصاص داده بودیم به بازدید از جنگلهای تامان نگارا. راه زیادی رو باید با ماشین می رفتیم تا برسیم به جنگل و چه کار خوبی کردیم که رفتیم. من تاحالا اونهمه درخت پالم یا نخل ندیده بودم! هوا به شدت شرجی بود و اگه ماشین کولر نداشت هلاک می شدیم. برای خوردن غذا هم نمی شد به هر رستوران محلی اعتماد کرد به خصوص که اغلبشون کولر نداشتند. به نقطه مورد نظرمون که رسیدیم یه پیاده روی ۱ ساعته کردیم و پشه هاهم تا جا داشت از خجالت ما درومدند. 

شب آخری که تو منطقه کامرون بودیم رفتیم یه رستوران هندی به پیشنهاد یه سایت توریستی. نسیم خنکی می وزید و ما کنار یه زوج ژاپنی نشسته بودیم. من بریانی وجی سفارش داده بودم و فرزاد قارچ ماسالا. اینقدر غذای ما رو دیر آورد که به غلط کردن افتاده بودیم. رستوران بر خیابون نبود و فکر می کنم اونهمه آدم مثل ما رستوران رو بر اساس امتیازی که تو سایت Trip advisor بهش داده  انتخاب کرده بودند. 


سفرنامه مالزی ۳

پایتخت مالزی برعکس تایلند جای به خصوصی برای دیدن نداشت و برای ما فقط نقطه شروع سفر بود. روز دوم سفر، کوالالامپور رو با هوای گرم و مرطوبش به مقصد ارتفاعات کامرون ترک کردیم. تنها جایی که بین راه درش توقف کردیم یه عبادتگاه بی نظیر بود. شب هنگام رسیدیم به Cameron Highlands که تمام سایتهای توریستی بهش اشاره کرده بودند و از نظر جغرافیای شمال پایتخت بود. آپارتمانمون رو مثل اکثر مواقع ازطریق ایر بی اند بی رزرو کرده بودیم.

همون طور که حدس زده بودیم اون منطقه در دست چینی ها بود و به طرز تاسف برانگیزی به طبیعت دست درازی کرده بودند. ساخت و سازهای بی رویه و مراکز توریستی بی ارزشی مثل باغچه های متعدد توت فرنگی و لوندر واقعا دل رو میزد. اما و اما قسمت دیدنی منطقه خوش آب و هوای کامرون مزارع چایش بود که ما رو شیفته خودش کرد.

اشتباهی که کردیم و اصلا توصیه اش نمی کنیم اقامت ۳ روزه در این ارتفاعات بود .


سفرنامه مالزی ۲

به تحربه یاد گرفتیم که موقعیت جغرافیایی هتل نقش تعیین کننده ای در کیفیت سفر داره. البته اونهم بستگی داره به اینکه شما ماشین در اختیار دارید یا نه؟ وسیله نقلیه عمومی در شهر مورد نظر چطوره؟ 

ما برای این سفر که برنامه ریزی نسبتا دقیقی داشت به ماشین احتیاج داشتیم، قبلا بوک کرده بودیم  و از فرودگاه کوالالامپور تحویل گرفتیم. هتل کوالالامپور در مرکز شهر قرار داشت و پیاده تا برجهای پتروناس شاید ده دقیقه راه بود و حتی از پنجره هتلمون هم دیده میشد. شب اول که رسیدیم رفتیم به سمت پتروناس و مال های اطرافش. یه منطقه جالب بین هتل و مراکز خرید بود که در واقع یه پارکینگ روباز به نظر میومد، ماشینهای اغذیه فروشی اون رو احاطه کرده و وسط محوطه رو میز و صندلی چیده بودند و شبیه یه فوت کورت روباز شده بود. گرما و رطوبت همه رو به سمت مراکز خرید می کشوند.


مالزی کشوری ست با اکثریت مسلمان. در همون لحظه ورود به یکی از مراکز خرید پایتخت متوجه شدم که هنوز تزیینات عید فطر رو جمع نکرده اند و این اهمیت عید که چند هفته ای ازش گذشته بود رو نشون میداد. پوشش خانمها هم درجات مختلف داشت اما همگی اگه روسری سرشون بود خیلی سفت و سخت بود و طبعا با نوع ایرانیش خیلی فرق داشت.


فردای اون روز تصمیم گرفتیم که بر خلاف همیشه از اتوبوسهای توریستی استفاده کنیم و یه بلیط  دو روزه بخریم. قبل از خروج از هتل از صبحانه بوفه هتلمون لذت بردیم و من تا جا داشتم صبحانه آسیایی امتحان کردم. غذایی که خیلی خوشم اومد شبیه کوفته برنجی به نظر میرسد که تو سبدهایی از جنس بامبو رو میز صبحانه می گذاشتند. وسط کوفته ها که خیلی سبک بودند و تقریبا مزه خاصی نداشتند یه جور سس خوش طعم از موجودات دریایی پر کرده بودند.


سفر زنجان

سفر یه روزه ای داشتیم به شهر زنجان. فکر نمی کنم تمام شهر را دیده باشیم اما غیر از تماشای مردان نمکی به نظرم شهر چیز خاصی نداشت. با خودم فکر می کردم این شهر مرکز استانه و برای سالها قزوین زیر مجموعه این شهر بوده!!! شهر به نظرم فقیر و محروم می رسید. سردسیر و بادخیز بود. نظم خاصی در ساخت و ساز خونه ها دیده نمی شد. غذای سنتی شون نثار پلو بود که من امتحان کردم و راستش خوشم نیومد. شبیه زرشک پلو بود که خلال هویج پخته شده هم داشت و اصلا لذیذ نبود.  مردم هم مثل بقیه مردم کشور چهره شادی نداشتند. کلا  امسال عید کشورمون به عید نمی موند.

 منظره دشتهای مملو از کیسه های پلاستیکی از جلوی چشمم کنار نمیره. چالش زباله های پلاستیکی برای کشورهای جهان سوم  عمیق تر از جاهای دیگه ست. خیلی وقته ذهنم به این  مساله مشغوله. این بیشتر بهم انگیزه میده که روی پروژه تحقیقاتیم کار کنم. امیدوارم در آینده بتونم گامهای بیشتری برای حل این مساله بردارم و کمکی به وضعیت محیط زیست بکنم.