ایستاده بودم جلوی آینه و با قیچی کوچکم قد ابروهام رو کوتاه میکردم. وقتی دبیرستان بودم در گیر و دار آمادگی برای کنکور، از نظر همکلاسیهای اغلب درس نخوان، ابروهای فر خورده و بلند من معضلی بودند.
بعد تر که دانشجو شدم مامان دستی به ابروهام کشید و کم کم مرتب شدند. کماکان ابروهای من موقع ناهار سوژه بودند با فیدبکهایی مثل: این دفعه چقدر خط ابروهات خوب شده و غیره.
از وقتی از ایران خارج شدم ۹۹% موقع خودم ابروهام رو سر و سامان میدم هر بار هم که میرم ایران فشن ابرو در خارج از خانواده من یک مدل به خصوصه! اما من سالهاست که چهره ساده و شرقی خودم رو دوست دارم. محیط کارم هم ایجاب میکنه که تا حد امکان ساده باشم. بگذریم که خط چشم کشیدن من برای خیلیها سوال بوده و هست!
یکی از شبهای تابستان امسال که عزادار مامان فرزاد بودیم و خانواده عمه ش مثل قرار هرشب پیش ما بودند، شوهر عمه هفتاد یا هشتاد ساله فرزاد خیلی بی ربط رو به من کرد و گفت: خانم منو میبینی که ابروهاشو تتو و چقدر تغییر کرده؟ شما هم برو ابروهات رو تتو کن! من نگاهی به خطهای تا به تای ابروهای عمه همسر و فکر کردم...نه اصلا فکری نکردم...