هفته پیش هوا خیلی خوب بود. تقریبا هر روز هوا محشر بود. تا رسیدیم به جمعه که واقعا گرم بود و وقتی برگشتم خونه با یک همسر کاملا گرما زده مواجه شدم که دلش نمیخواست بالا بیاره (انگار بقیه خیلی خوششون میاد!). اینطور بود که نقشه خوش گذرونی و بیرون روی جمعه عصر ما جایگزین شد با رفتن به داروخانه جهت خرید چیزی شبیه او. آر. اس و بقالی (بله ما اینجا بقالی واقعی داریم) برای خرید نوشابه گاز دار!
اما شنبه همسر کاملا خوب بود و ما تونستیم بریم گرینویچ و موزه مربوط به نصف النهار مبدأ و روشهای تحقیقاتی سالیان دور رو ببینیم.
یکشنبه هم حدود ۱۵ کیلومتر باهم دویدیم و تهش خودمونو به یه بستنی جانانه مهمون کردیم! و آخر هفته ما به همین سادگی گذشت...