*نزدیک به محل زندگیم یه استادیوم دو و میدانی وجود داره که از سال قبل دوست داشتم سرکی بهش بکشم و اگه بشه عضو یکی از تیمهای تمرینش بشم. از وقتی اومدم اینجا از گروهی که باهاشون تمرین میکردم دور افتادم و راستش رو بخواهید تنهایی دویدن همیشه دلچسب نیست بلکه هم کسل کننده است. دیشب به تشویق دو تا از خانمهای همکارم که عضو اون باشگاه هستند رفتم و با تیمشون دویدم. تجربه خوبی بود و از مربی و بقیه تیم خوشم اومد. فکر کنم از دوشنبه به طور رسمی عضو گروه بشم.
**دو شب پیش داشتم قبل از خواب نقدی تاریخی و ادبی بر نوشته اخیر وزیر سابق فرهنگ میخوندم. یک بخش به ایرادات صرف و نحو پرداخته بود. با خودم فکر میکردم منی که همیشه عاشق ادبیات فارسی بودم چقدر از این قواعد یادم مونده؟ بد نیست این بار از ایران یه کتاب بیارم جهت یاد آوری که هر از گاهی ورق بزنم و تجدید قوا کنم.
***یه بلوز برای خودم دوختم که هنوز یقش کار داره. پارچه اش رو خیلی دوست دارم. باید این یک شنبه تمومش کنم!
چه خوب نسیم جون.
من دلم برای دویدن با تو روزهای یکشنبه خیلی تنگ شده و همینطور برای گروه دو که جمعه ها باهاشون میدویدم. بارم رو که به سلامتی به زمین بگذارم دویدن رو به امید خدا شروع میکنم. باورم نمیشه که دلم برای دویدن تنگ شده.
کی میای هلند ؟