روزها و شبها دارند مثل برق با باد میگذرند. هر روز بیشتر و بیشتر دارم
به محیط اینجا عادت میکنم: خوشبختانه از محیط کارم ۱۰ برابر محیط کارم در
هلند راضیم و پروژه هام رو دوست دارم. مردم انگلیس خیلی مودب و قابل
احترام هستند هرچند که همه جا خوب و بد داره. با سوالهای احمقانه شون
ناراحتم نمیکنند یا حداقل هنوز این کار رو نکردند! این که به زبان شیرین
انگلیسی صحبت میکنند خیلی خیلی خوبه و سعی میکنم وقتی کسی صحبت
میکنه خیلی دقیق بشم بلکه چیز جدیدی یاد بگیرم. قبل ترها که نوجوان
بودم از لهجه بریتانیایی بیزار بودم و برام غریبه بود اما حالا بدم نمیاد و
گاهی متوجه میشم که بعضیها لهجه شیرینی هم دارند که اونهم بیشتر بستگی
داره که اهل کجای این مملکت هستند. بچههای ایرانی رو که اینجا میبینم
همگی زبان انگلیسی رو خیلی خیلی خوب صحبت میکنند و من عقیده دارم که
خیلی شانس آوردند که پدر و مادرشون اونها رو به کشور انگلیسی زبان آوردند
چون در نهایت زبان بینالمللی همین انگلیسی هست.
دارم برای سفر آماده میشم مطابق معمول همسر نمیاد و من تنها راهی سرزمین مادری میشم
خوش شانس بودند که به کشور غیرانگلیسی زبان نرفته اند یا خوش شانس بوده اند که کلا از ایران به انگلیس رفته اند؟
سلام، در این مورد میشه بحث کرد. شاید خوش شانس بودند من واقعا نمیتونم در این مورد با قاطعیت نظر بدم چون چند تا زندگی رو با چشمان خودم دیدم که با مهاجرت به فنا رفتند.