بعضی صبحها قبل از رفتن به سر کار رادیو ه//م//ر//ا//ه گوش میدم. دکتر ه/لا//ک//ویی برنامه نسبتا جالبی داره. مردم از سراسر دنیا زنگ میزنن، مشکلاتشون رو میگن و مشاوره میگیرن. گاهی مشکلات سطحی هستن ولی اغلب عمیقند. دیروز صبح مهیبترین مکالمه این یک سال اخیر رو شنیدم:
زن جوان بیست و دو سالهای تماس گرفته بود. بعد از شرح داستان پر هیاهوی زندگیش (که وضوح احمال کاری اولیا مدرسه و والدینش درش پیدا بود) و اینکه مبتلا به افسردگی دو قطبیه، دکتر ازش پرسید: دخترم چرا داروهات رو سر خود قطع کردی؟
زن جوان: آقای دکتر شوهرم بهم گفت نمیخواد بخوری خودت کم کم خودتو درمان میکنی و خوب میشی!!!
من از دیروز صبح ذهنم بیش از گذشته به این مشغوله که چه بسیار زندگیها که به دلیل تابو انگاری صحبت و آموزش درمورد بیماریهای عصبی و روانی در این دنیا و به خصوص در کشورم نابود شده و چه بسا چه جانها که گرفته شده.