دهکدهای که مرکز تحقیقات ما درش ساخت شده صاحب مدرسه دولتی خیلی خیلی
خوبی هست که یکی از دلایل گرون بودن این روستا برای زندگیه. دیروز با
همکارم نازنین رفتیم مدرسه دنبال دختر هفت سالهاش و بعد هم مرکز ترمیم
ناخن برای کاشت ناخن پای بی نوای من. دختر کوچولو جست و خیز کنان به سمت
ما اومد (آخ که چقدر حرکاتش شبیه تارای عزیزم بود
). خیلی زود باهم دوست
شدیم. به من اصرار میکرد که برم خونشون و یا اون بیاد پیش من. وقتی بهش
گفتم یه وقتی بیا خونمون که خونمون مرتب باشه. با تعجب نگاهم کرد و گفت:
اه مگه نیست؟